تمدن

دمه

فرهنگ از زیربنایی ترین بخش های هر جامعه است. فرهنگ واسطه عقد تمدن و اندیشه در جوامع بشری می باشد. به طوری که اندیشه زیربنای فرهنگ و فرهنگ زیربنای تمدن می باشد. فرهنگ هر جامعه ای از اندیشه و نیروی تفکر در آن جامعه مدد گرفته و به تمدن به عنوان روبنای خود مدد می رساند.

تعریف تمدن

در زبانهاى اروپايى از جمله انگليسى، امروزه واژه civilization را به مفهوم تمدن اطلاق مى كنند كه آن هم به معناى استقرار يافتن است و در تعريف اجتماعى، همان شهرنشينى استاز لحاظ ادبی ، یک تمدن عبارت از یک جامعه پیچیده است که از یک جامعه ساده و ابتدائی تر متمایز می شود. هر فردی در یک جامعه وبا یک فرهنگ متفاوت زندگی می کند ولی همه افراد در یک تمدن زندگی می کنند.

نخستین بار بحث در مفهوم تمدن را ابن خلدون درچارچوب فلسفه ء تاریخ و نظریهء خود دربارهء “علم عمران” مطرح ساخت.وی نوشت:

"موضوع اصلی تاریخ عبارت است ازفهماندن حالات اجتماعی انسان،یعنی تمدن...هم چنین تحول  اخلاقیات و روحیات."

ساموئل هانتينگتونتمدن را " بالاترین و ارجح ترین گروهبندی فرهنگی مردم و پخش و اشاعه هویت فرهنگی مردم که افراد بشر را از موجودات دیگر متمایز و مشخص می کند،" تعریف می کند. هانتينگتون می گوید  “تاريخ به پايان نرسيده است و جهان واحد نيست وما باید منتظر برخورد تمدنها باشیم.

در مقابلش الوين تافلرآينده شناس فوتورولوگ معروف امريكايى در نقد نظر هانتينگتون سه موج تمدن را، كه يكي برروى ديگري جريان مي يابند، نشان ميدهد:

۱  تمدن كشاورزى وسنتگرايى مبتني برآن ؛

۲  تمدن صنعتى ومدرنيتهء مبتنى برآن ؛

۳ -  تمدن الكترونيك – انفورماتيك وگلوباليزم مبتنى برآن (

هنرى لوكاس :تمدن را "پديده اى به هم تنيده شده مى داند كه همه رويدادهاى اجتماعى، اقتصادى، سياسى و حتى هنر و ادبيات را در بر مى گيرد."

آرنولد توين بى :تمدن را ،" حاصل نبوغ اقليت مبتكر و نوآور می داند؛" يعنى طبقه ممتازى در جامعه كه واجد نبوغ، ابتكار و نوآورى است و در اثر تحولات و سير تكامل جامعه،تمدن را پديدار مى نمايد.

ويل دورانتوقتى فرهنگ عمومى به حد معينى برسد، فكر كشاورزى توليد مى شود. او در حقيقت اين تعريف را از معناى لغوی واژه تمدن ، به مفهوم شهرنشينى اقتباس كرده است.

در دوران مدرن از نظر لغت نامه يى مفهوم “تمدن “هم در زبانهاى اروپايى وهم درزبان پارسي بامفهوم شهروشهر نشيني و”تخلق به اخلاق شهر” پيوند دارد. در تفسير مدرن ميان ”فرهنگ”  و ”تمدن” يك رابطهء عام و خاص بر قرار است، يعني هر تمدني يك فرهنگ است و اما هرفرهنگى يك تمدن نيست.” تمد ن” به آن استقامتى و تداومی از تكوين فرهنگ اطلاق مي شده كه با شهر نشيني ،و يا به بيان جامعه شناسي  سيا سي،با”انقلاب شهري”درپيوند است.”تمدن “آن مظاهروتبعات تكوين فرهنگي رامنعكس مي سازد كه از آميزش  تاريخي “فرهنگ” و”شهر”،حاصل مي آيد.

تعریف فرهنگ

فرهنگ یعنی culture، در ادبيات لاتينى به مفهوم پرورش نفس آمده و در زبان يونانى باستان فقط مفهوم پرورش از آن استفاده مى شود.در هر جامعه‌اي مجموعه اي از آداب،رسوم، سنن، قواعد و قراردادهاي شرعي، اجتماعي، عرفي و مانند آن به عنوان فرهنگ جامعه ابلاغ مي‌شود.

“فرهنگ “به معناى  مردمشناختي آن طوري كه  تايلور نشان داد عبارت از نظام باورها،رفتارها،وشيوهء تفكروزندگي انسانهااست كه دردرون آنهاارزشهاى مشترك وهنجارهاورفتارهاى يك گروه انساني نهادينه ميشوند.

ابن خلدون نيزمي گفت كه “انسان ساخته وفرزند عادات وماءنوسات خود مى باشد نه فرزند طبيعت و مزاج خويش وبه هرچه درآداب ورسوم مختلف انس گيرد تا آنكه خوى وملكه وعادت او شود  سرانجام همان چيزجانشين طبيعت وسرشت اوميشود.

يونسكو در سال ۱۹۸۱در كنفرانس جهاني مكزيكو تعريف جا مع زير را براى فرهنگ قبول كرد :

“فرهنگ عبارتست از خصوصيات معنوي، مادي و فكري و عاطفي كه به يك گروه اجتماعي و يابه يك جامعه هويت مى بخشد.اين فرهنگ هنرها ،ادبيات ، باورها ،شيوه هاى هم زيستي و حقوق اساسي بشر را در بر مي گيرد .

نظراتی که در طی زمان رابطه بين فرهنگ و تمدن را شكل می دهد:

 

اول: كلمه «تمدن» در متون انسانی و اجتماعی  به معاني مختلف به كار رفته است براي نمونه به چند نوع آنها اشاره مي‌كنيم:

الف. مفهوم اول و مهمتر اين است كه «تمدن» از جمله شكل‌هاي فرهنگ مي‌باشد كه به سه صورت به كار مي‌رود:

1. تمدن و فرهنگ هر دو به يك معنا يعني مترادف هستند.

2. تمدن، شكل پيچيده فرهنگ است و ويژگي‌هاي معين دارد.

3. تمدن، شكل پيشرفته فرهنگ است و اين پيشرفت، به قدري آشكار است كه مي‌توان آن را با مقايسه‌هاي

 

ادامه نوشته

شادي

- شادي در نظريه اليس: مي‌گويند نقطه شروع به هنگام تلاش براي شاد كردن خود اين است كه بدانيم غمگين آفرين مرحله يك زنجيره 3 مرحله‌اي مي‌باشد. مرحله A‌يك رويداد فعال كننده است كه مثلاً مي‌توان طرد شدن از سوي ديگران باشد و مرحشله B‌تركيبي از واكنشهاي عقلاني و غير عقلاني به آن رويداد است و سرانجام مرحله C حالت افسردگي شديد يا غمگيني است. عمده‌ترين روش براي خلق مجدد شادي تغيير دادن افكار خود مخرب است كه اكثراً در پي تجربه‌ي رويدادهاي ناخوشايند زندگي روي مي‌دهد.

2- نظريه دانير، لوكاس، سوه و اوشي: بر طبق اين نظريه، شادكامي ارزشيابي‌هايي است كه افراد از خود و زندگي شان بعمل مي‌آورند و اينها مي‌توانند جنبه شناختي و عاطفي داشته باشند و ويژگي افراد شادكام عبارت است از داشتن دستگاه ايمني قوي تر و عمر طولاني‌تر، برخورداري از روابط اجتماعي بهتر و مقابله موثر با موقعيتهاي مشكل.

3- نظريه اريكسون: اريكسون (2003) شادكامي را هدف نهايي زندگي و شادكامي واقعي را در پرتو معني دار و ارزشمند زندگي مي‌داند و اعتقاد بر اين است كه شادكامي و خوشبختي ذهني موقعي به دست مي‌آيد كه افراد به اهداف مبتني بر ارزش‌ها و نيازهاي خود جامعه عمل بپوشانند.

4- نظريه توماس جفرسون: تعقيب شادكامي و خوشبختي يكي از حقوق اوليه و انساني هر فرد است و ارزش و اهميت آن به اندازه زندگي و آزادي است.

5- نظريه ويليام جيمز: شادكامي را به عنوان توافق و سازگاري بين حياط دروني شخص و تجربه‌هاي خارجي او تعريف مي‌كند.

6- نظريه ژان ژاك روسو: خوشبختي يعني يك حساب بانكي خوب، يك غذاي خوب و بالاخره هضم كامل غذايي كه خورده‌ايم.

7- نظريه مونتسكيو: اگر شخص آرزو كند خوشبخت يا شاد كام باشد اين آرزو به سادگي بر آورده مي‌شود. اما مشكل آن است كه هر يك از ما تمايل داريم از ديگران خوشبخت تر باشيم.

8- نظريه فريد من: شادكامي را بر اساس امكان دسترسي به تفريحات و فعاليتهاي هيجان آور و اوقات خوشي تعريف كرده است.

9- نظريه مقايسه اجتماعي:‌ مي‌گويد كه خوشبختي نتيجه اين احساس شخص است كه اوضاع و احوال و شرايط زندگي او بسيار مطلوبتر از اوضاع و احوال و زندگي ديگران است.

شادی در زندگی اجتماعی

شادى چيست؟ حالتى درونى كه هيچ ارتباطى با عوامل بيرونى ندارد يا احساسى كه محيط اجتماعى بر آن تاثير مى گذارد؟ انتخاب هركدام از دو تعريف فوق از آنجا مهم است كه راه هاى متفاوتى براى نيل به شادى و فرحى پيش روى افراد مى گذارد. درونى انگاشتن مطلق شادى با كسب آن از طرق معنوى گره خورده و بر پايدارى و گذرا نبودن اين حالت تاكيد دارد. با اين تعريف، شادى به عنوان سرور و انسان هاى شاد به عنوان انسان هاى سعادتمند تلقى مى شوند. در كتب دينى افرادى كه شاد، مسرور و متهيج هستند و بر شادى هاى مقطعى و گذرا دل خوش نمى كنند انسان هاى سعادتمند معرفى شده اند. ابوعلى سينا در كتاب «بهجت و سعادت» بر اين اعتقاد است كه سعادت، نوع خاصى از لذت است كه با دخالت قوه عاقله پديد مى آيد.

بنابراين انسان تا به عرصه عقل و كمالات مربوط به آن وارد نشده و در محدوده حس، خيال، وهم و لذايذ آن باقى بماند به سعادت، شادى و شادابى متناسب با آن نمى رسد. به اين ترتيب سعادت مراتب مختلفى دارد كه شامل شادى روحانى و نشاط و سرور جسمانى است.

مطابق تعابير دينى جايگاه شادى هاى طبيعى و دنيوى [پايدار] كه با لذت هاى محسوس همراهند در زندگى مادى و جايگاه شادى هاى معنوى و اخروى [پايدار] در جنت رضوان الهى است. نكته مهم اينكه در آموزه هاى دينى، ممنوع و مقيد شدن برخى از مراتب و اقسام شادى در بعضى حالات، به سبب مزاحمتى كه بين آن رتبه با مرتبه بهتر و برترى از شادى و سرور وجود دارد، توصيه شده است. اديان الهى براى رفع غم و اندوه، شادى هاى مستقل را نهى كرده و آنان را موجب تشديد غم و اندوه دانسته اند. در عين حال اما بر شادى و سرور حقيقى سفارش شده و برخى انواع غم كه حسب ذات افراد انسانى، آنان را به سوى مطلوب و محبوب يعنى رضايت و شادى نامحدود و بيكران مى رساند نيز مطلوب دانسته اند.

علاوه بر تعاريف و مصاديق شادى در دين، اين مقوله مورد علاقه جامعه شناسان، روانشناسان، مردم شناسان و متخصصان ساير علوم نيز هست. در اين ميان، جامعه شناسى، شادى را علاوه بر حالتى درونى به مثابه پديده اى اجتماعى درنظر مى گيرد و بر تاثير مولفه هاى اجتماعى و فرهنگى بر آن صحه مى گذارد. دكتر سعيد معيدفر عضو هيات علمى دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران، صورت واضح شادى را تجلى حالت فرحى در چهره، رفتار و برخوردهاى افراد مى داند و مى گويد: پايه اصلى شادى و غم در درون انسان است اما چون انسان موجودى اجتماعى است شادى و غم او تا حد زيادى تحت تاثير روابط با ديگران، ميزان كسب موفقيت ها، تامين نيازها و انتظاراتش از محيط اجتماعى و حتى خدا است.

گرچه امروزه راه هاى متفاوت تجلى و نيل به شادى در فرهنگ هاى گوناگون به رسميت شناخته شده است اما به طور كلى خنده، هيجان و حالت وجد به عنوان نماد جهانى شادى در نظر گرفته مى شود. برخى نيز با اعتقاد بر اينكه صور بيرونى رفتار انسان حسب صورت، قابل شناسايى نيست بر فهم و درك آن رفتار و حركت بر اساس يك فرهنگ خاص تاكيد مى كنند. معيدفر در اين خصوص مى گويد: نيات آدم ها در پشت رفتارشان تا حد زيادى تعيين كننده است. گاهى افراد مى خندند اما خنده آنها از سرشادى نيست، ناشى از يك نوع افسردگى، عدم موفقيت، طعنه به خود يا ديگرى است.

آرامش به عنوان يكى از زمينه هاى ايجاد شادى اگرچه در گرو عوامل مختلفى است اما رضايت از حيات، اعتقاد به وجود و نيز حمايت از سوى خداوند خصوصاً در آدم هاى ديندار در ايجاد اين حالت در انسان مهم است. كارشناسان بر دعا به عنوان حالتى روحانى كه موجب انبساط خاطر شده تاكيد كرده اما استفاده از نعمات دنيوى را هم فراموش نمى كنند. آنان با اشاره به اينكه توصيه هاى دين در استفاده از نعمات و آفريده هاى الهى، تنظيم روابط اجتماعى و ايجاد صلح نبايد تحت تسلط ساير جنبه ها قرار گيرد. معتقدند بسيارى از شادى ها در ارتباط با اجتماع [خانواده و دوستان] و نيز درك متقابل و همكارى ميان افراد يك گروه ايجاد مى شود. معيدفر در مواجهه با اين موضوع تاكيد مى كند: كسانى كه دين را صرفاً در وجوه غمبار آن خلاصه مى كنند درك صواب و درستى ندارند. خداوند نعمت هاى بسيارى براى بشر آفريده است كه استفاده از آنها انسان را شاد مى كند، برگزارى همه روزه به صورت يكنواخت و به يك سبك، حتى مى تواند حالات روحانى را كه به انسان شادى مى دهد زير سئوال ببرد.

وى در عين حال بر تائيد بسيارى از رسوم شادى آور ملى و باستانى ايرانى از سوى اسلام اشاره مى كند و سيره پيامبر و ائمه در بروز شادى و پنهان كردن غم را دليل توجه ويژه اسلام به شادى و نهى غم و عبوسى مى داند. از آنجا كه خارج كردن بسيارى از مراسم ملى- دينى از حالت جمعى به تضعيف هويت جمعى كه منبع شادى است مى انجامد تقويت روح جمعى در فعاليت هاى گسترده اجتماعى به نبود احساس گسست از اجتماع ميان تك تك افراد جامعه منتهى مى شود.

• عرصه عمومى از نبود شادى رنج مى برد

شرايط تاريخى، جغرافيايى هر كشورى، در ايجاد ذهنيت افراد آن اجتماع از پديده هاى روانى- فرهنگى نقش ترديد ناپذيرى دارد. برخى پديده ها به خصوص در حالت هاى بحرانى ايجاد ذهنيت نسلى كرده، به يك نسل هويتى متمايز مى بخشد. ويژگى هاى يك نسل چه بسا توسط نسل هاى قبلى يا بعدى نيز استفاده شود، اما براى آنها حكم چارچوب شكل دهنده را نداشته باشد. به رغم دگرگونى ذهنيت نسلى، برخى ذهنيت ها توسط نسل هاى الهام بخش تداوم مى يابند و به نسل هاى آينده حمله مى كنند.

سرزمين ما ايران به عنوان كشورى با شرايط اقليمى- استراتژيك خاص، در معرض انواع بلاياى طبيعى و حمله اقوام مختلف غربى و شرقى نيز دستخوش بحران هاى داخلى بسيار بوده است. نبود ثبات و آرامش يا شرايط استبداد، افراد اجتماع را يا به سمت گروه هاى كوچك تر قومى- منطقه اى سوق مى داد و يا به خاطر تسلط مطلق حاكميت مستبد اجازه هرگونه ابزار وجود را از آنان سلب مى كرد. گروه هاى قومى به خاطر قدرت فرهنگى خود علاوه بر تامين نيازهاى روحى افراد آن قوم، در كشاكش اتفاقات روزمره و حتى بحران ها تكيه گاه محكمى محسوب مى شدند. علاوه بر اعتقادات دينى، در اين ميان آداب و رسوم قومى با مراسم مختلف و وسيعى براى هر امر [خرمن كوبى، گلاب گيرى، عروسى، نوروز و...] علاوه بر توجه ويژه به آن، با التفاط زبان، موسيقى، حركات موزون و رنگ به نياز ذاتى انسان براى احساس شادى و نشاط به خوبى پاسخ مى دادند. به تدريج كه قدرت قوميت ها در عرصه عمومى كمتر مى شد و دولت هاى غير ملى يكى پس از ديگرى شكل مى گرفتند و از هم مى پاشيدند، كاركردهاى وسيع و همه جانبه قومى مورد تعرض قرار مى گرفتند.

دولت هاى زورگو با بى توجهى به مصالح عمومى اجازه هرگونه ابراز وجود جدى و تمام عيار را كه لازمه شادى است از مردم سلب مى كردند و با ايجاد شرايط سخت فرصتى، فراغتى و درآمدى براى كسى باقى نمى گذاشتند تا به شادى بينديشد. اين روند گرچه به منزله محو كامل رسوم قومى و نشاط منتج از آن نبود اما روزبه روز سيطره حاكميت بر عرصه هاى خصوصى زندگى افراد را افزايش داد.

حوادث قبل و بعد از انقلاب اسلامى، جنگ، بحران هاى اقتصادى و ساير اتفاقاتى كه به تجربه در همه انقلاب هاى دنيا در قالب هاى مختلف ظاهر شده است، وضعيت شادى و نشاط در ميان افراد اجتماع را وارد مرحله جديدى كرد. ايدئولوژيك بودن انقلاب، گسترش قدرت حاكميت و نيز شرايط سختى كه پيشتر ذكر شد، شادى را به صورت مقوله اى در حوزه اخلاق مطرح كرد. معيدفر استاد جامعه شناسى دانشگاه تهران در اين خصوص مى گويد: بعد از همه انقلاب ها تلاش گسترده اى مى شود تا جنبه هاى عادى شادى مردم محدود شود. به خاطر تغيير معيارهاى اخلاقى و نيز شرايط سخت و الزام آور بعد از انقلاب ها به شادى هاى مردمى به صورت مقولات مبتذل و غير اخلاقى نگريسته شده و در واقع شادى در قرنطينه قرار مى گيرد.

وى مى افزايد: به تدريج كه شرايط ويژه پس از انقلاب ها مى گذرد همه چيز به حال عادى باز مى گردد. با سپرى شدن روزهاى سخت- كه بر جنبه هاى خاص و بيشتر غم انگيز تكيه مى شود- بايد جنبه هاى مغفول مانده در فرهنگ را تقويت كرد و به تعادل رسيد.

ادامه برخى شيوه هاى سختگيرانه و بى اعتمادى مردم به برخى از بخش ها به ويژه درپى برخى سخت گيرى ها نسبت به بديهيات عناصر فرهنگى، كار را به جايى رساند كه به زعم اكثر صاحب نظران اكنون ما داراى دو عرصه فرهنگى در كشور هستيم، عرصه خصوصى و عرصه عمومى. با وجود حاكميت افزون تر شادى بر گروه هاى كوچك خانواده، دوستان و خويشاوندان، عرصه عمومى هنوز از نبود تعادل در اين زمينه رنج مى برد. معيدفر با اشاره به برطرف شدن خلاء شادى در عرصه خصوصى معتقد است: مشكل در عرصه عمومى است چرا كه مديريت اين عرصه با دولت است و به خاطر رويكردهاى خاص حكومت به ويژه در دوران هاى گذشته جنبه هاى غم انگيز در اين عرصه تسلط دارند. وى مى افزايد: در گذشته تصور بر اين بوده كه تاكيد بر جنبه هاى غم انگيز فرهنگ باعث پالايش و تذهيب بيشتر جامعه مى شود ولى امروز مشخص شده است كه اصرار بيش از اندازه در اين زمينه به يك عكس العمل منفى منجر شده و حتى مى تواند باعث تقويت ابتذال و شادى هاى مبتذل در جامعه شود.بنابرآنچه گذشت براى ايجاد تعادل در وضعيت روانى جامعه، نقش دولت در ايجاد و تبليغ مراسم شادى آور در عرصه عمومى و تقويت و اجازه ابراز شادى در حوزه خصوصى، انكارناپذير است.

از آنجا كه امروزه بخشى از سرنوشت ما در دست دولت هاست گره بسيارى از مسائل شخصى و فردى ما نيز به دست آنها باز مى شود. افزايش اشتغال به خصوص براى جوانان كه شادى از طريق آنان به جامعه تسرى مى يابد، تلاشى براى حاكميت عدالت اجتماعى و كاهش فاصله طبقاتى، تنظيم اوقات فراغت، ترغيب فرهنگ گردشگرى، رواج شادى و نه لودگى از طريق راديو و تلويزيون، تنظيم شيوه هاى مناسب تعليم و تربيت همراه با شادى، توجه نسبت به شيوه هاى مديريتى مناسب و پر نشاط در سازمان هاى دولتى و حتى غير دولتى و ايجاد تعادل جنسيتى در معادله شادى به صورت برنامه هاى كوتاه مدت و بلند مدت براى ايجاد انگيزه در افراد و نيز زدودن رخوت، پوچى و افسردگى از جامعه ضرورى به نظر مى رسد.

مهم تر از همه ترويج آزادى، احترام به باورهاى شخصى و خرده فرهنگ هاى موجود و درك نيازهاى زمانه است. شادى براى زيباتر و قابل تحمل كردن زندگى رابطه مستقيمى با ابراز وجود و احساس امنيت دارد احساس امنيتى كه ناشى از توان ابراز وجود در تمامى ابعاد طبيعى و كسب كليه حقوق انسانى است. به گفته دكتر معيدفر، مى توان شاد بود و جامعه مبتذلى نداشت و مى توان غمگين اما سرتاپا آلوده به ابتذال بود.

شادي

داده‌هاي بررسي اجتماعي در مورد عوامل تعيين كننده شادي به ما چه مي‌گويند؟ اول اينكه مدل نقطه تعيين روان شناسان خود بعنوان يك نقطه نامعلوم مد نظر است. وقايع زندگي درحيطه غير مالي مثل ازدواج، طلاق و معلوليت شديد اثري ماندگار بر پديده شادي داشته و به سادگي نمي‌توانند يك شخص متوسط را بطور موقت از اوج يا قعر نقطه تعيين شده زندگي بواسطه وجود عوامل ژنتيكي يا وراثتي و همچنين فاكتورهاي شخصيتي منحرف سازند. دوم اينكه استنتاج اصلي اقتصاد‌دانها در حيطه مالي كه بر اين مضمون استوار است كه «هرچه بيشتر بهتر» ...، بر مبناي تئوري رجحان آشكار استوار بوده، كه خود يك تئوري مشكل ساز مي‌باشد. افزايش درآمد و بنابر اين افزايش كالاهايي كه در اختيار فرد قرار دارد،‌ افزايش ماندگار شادي را سبب نمي‌شود و اين امر بواسطه اثر منفي آن در بكارگيري و انطباق با شادي و مقايسه اجتماعي اين پديده مي‌باشد. نظريه بهتر در زمينه روانشناسي شادي بر اين اساس مي‌باشد كه انطباق و تطبيق اجتماعي اين مسئله در حيطه غير مالي كمتر از حيطه مالي است. چرا كه افراد نمي‌توانند اين امر را پيش‌بيني نمايند كه به چه ميزان انطباق و مقايسه اجتماعي اين خصيصه، ممكن است سودمندي حاصله از شادي مورد انتظار را در حيطه مسايل مالي تحليل ‌برد و بر اين اساس آنها زمان بيشتري را به اهداف مالي خود اختصاص مي‌دهند و اهداف غير مالي مثل زندگي خانوادگي و سلامت كه شادي آنها را كاهش داده و آن را تحت‌الشعاع قرار داده است را ناديده مي‌گيرند. بر اين اساس لازم است سياست‌هايي تدبير شود تا با استفاده از رجحان‌هاي شخصي بهتر و مشخص شده نسبت به افزايش رفاه فردي واجتماعي اقدام گردد.

بر اين اساس در تحقيق جاري عباراتي مثل شادي، سودمندي،‌ بهزيستي،‌ رضايت از زندگي و رفاه انتخاب شده كه با خصيصه تغييرپذيري خود بتوانند پاسخ به سوالات مرتبط را فراهم نموده و آنها را مورد ارزيابي قرار دهند، سوالاتي همانند آنچه كه از سال 1972 در بررسي اجتماعي عمومي آمريكا (GSS) پرسيده شد: با درنظر گرفتن همه اين موارد بگوييد اين روندها امروزه چگونه به پيش مي‌روند- آيا مي‌توانيد بگوييد كه شما بسيار خوشحال هستيد، نسبتاً خوشحال هستيد و يا آنكه خوشحال نيستيد؟ در زمينه قابليت اطمينان، اعتبار و مقايسه پاسخهاي داده شده به چنين پرسشهايي يك مقاله اصولي توسعه داده شده است. بر اين اساس اجماع كلي آن است كه، گرچه اين موارد بدون مشكل نيستند، ولي مفهوم دارند و به طور منطبقي در بين گروه‌هاي اشخاص قابل مقايسه مي‌باشند. بر اين اساس تمركز ما در اين مقوله  بر روي عوامل تاثيرگذار بر پديده شادي خواهد بود.

 

آيا نقطه تعييني براي شادي وجود دارد؟

اجازه دهيد كه با نظريه روانشناسي شروع كنم. مسئله بحراني در اينجا اين نيست كه هرگونه انطباق با وقايع زندگي اتفاق مي‌افتد يا خير، بلكه  مسئله آن  است كه آيا انطباق كامل در اين بين وجود دارد، يعني آيا افراد به سطح اوليه شادي بر مي‌گردند و اگر چنين است اين برگشت با چه سرعتي رخ مي‌دهد. چندين مطالعه روانشناسي وجود دارد كه مشخص مي‌كند با توجه به تجربياتي مثل صداي بلند و جراحي زيبايي، انطباق لذت يا شادي كمتراز ميزان كامل است و اينكه اين تجربيات اثري ماندگار بر رفاه مردم دارد. شواهد بررسي كه در زير ارائه مي‌شود اذعان مي‌‌كند كه علاوه بر اين افرادي هستند كه در شرايط سلامتي يا تاهل كاملاً با تغييرات سازگار نمي‌شوند. نياز به گفتن نيست كه صحبت من در رابطه با اثرات متوسط است. پراكندگي قابل توجهي در مورد ميزان متوسط وجود دارد.

وضعيت تاهل و شادي: بر خلاف ادعاهاي نظريه نقطه تعيين كه توضيح مي‌دهد شرايط زندگي هيچ اثر ماندگاري بر بهزيستي و رفاه ندارد، شواهد اندكي درباره تشكيل يا خاتمه تاهل وجود دارد كه نظريه نقطه تعيين را حمايت ‌كند. گرچه با استفاده از اطلاعات طولي آلماني يك تحقيق گزارش شده جديد وجود دارد كه اثرات بر بهزيستي ازدواج يا بيوگي را بررسي مي‌كند. با وجود آنكه اين مورد بعنوان يك مقاله انتقادي در مورد مدل نقطه تعيين ارائه شده است، واقعاً موردي حمايت كننده است، به ويژه بدين علت كه ازدواج را مورد توجه قرار مي‌دهد و نتيجه مي‌گيرد: «به طور متوسط مردم سريعاً و كاملاً با ازدواج سازگار مي‌شوند در حاليكه با بيوگي بسيار كند سازگار مي‌شوند» (گرچه حتي در اين زمينه سازگاري بعد از تقريباً 8 سال نزديك به كامل شدن باشد).

شادمانی اجتماعی

یکی از چالشهای فراروی انسان در دنیای امروز، احساس بهزیستی و شادمانی است، چرا که علی رغم پیشرفتهای چشمگیر در فناوری و تأمین آسایش انسان، احساس شادمانی وی افزایش نیافته است (قطره ای، 1385 ،8). شادی یک امر مسری است، یعنی شادی یک تن می تواند شادی چند تن دیگر را نیز فراهم سازد و غبار اندوه را از چهره آنها بزداید. همچنین شادی می تواند روحیه مشارکتی در فرد ایجاد کند (نقیب زاده،1377: 174).

تحقیقات نشان  می دهد که شادی صرفنظر از چگونگی کسب آن می تواند سلامتی

ادامه نوشته

خلاصه بررسی علل تکدی:

 

 یکی از موضوعاتی مهمی که همواره ذهن جامعه شناسان، اندیشمندان و برنامه ریزان را به خود مشغول داشته، مسائل و آسیب های اجتماعی ناشی از تحولات سریع جوامع  انسانی بوده است که اين تحولات ، قدرت سازگاری و انطباق افراد و گروههای اجتماعی را در محیط شهری کاهش داده و دراین میان بسیاری از گروه های اجتماعی در معرض آسیب پذیری بیشتری نسبت به سایرین قرار دارند. آسیب های اجتماعی به دلایل متعددی بوجود می آیند وکه عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نقش مهمی در بروز آنها دارند، پدیده تکدی نیز از این قاعده مستثنی نیست. مفهوم تکدی را می توان تحت عنوان دست دراز کردن برای کسب درآمد و یا درخواست به منظور رفع نیازهای مادی در ملاء عام با زیر پاگذشتن شئون انسانی - اجتماعی تعریف کرد .متکدی به کسی اطلاق می شود که چیزی از مردمی که وظیفه و مسئولیتی در تامین او ندارند، طلب می کند ولی به ازای آن خدمتی به همان ارزش عرضه نمی کند و بدون توسل به وسایل مقبول اجتماعی سعی در نیل به هدف خویش بخصوص تامین روزی دارد و حرفه ای جزء تکدی نیاموخته و اگر هم حرفه ای آموخته بر اثر عواملی چند آنها را بکار نمی بندد. متکدی از نظر جامعه چهارخصوصیات عمده دارد: متکدی از مسولیت اجتماعی معاف است، وی به خاطر نیازمندی مورد سرزنش قرار نمی گیرد، چنین شخصی انتظار دارد دیگران به وی کمک کنند و همچنین در تولید اجتماعی مشارکت نداشته و از دست رنج دیگران  زندگی خویش را می گذراند. همانطور که بیان شد پدیده تکدی جزء آسیب های اجتماعی محسوب می شود و از نظر رویکرد آسیب شناشی، مسائل اجتماعی تخلف از انتظارات اند. علت آنها ناکامی در جامعه پذیری تلقی گردیده که ابتدا به میراث های ژنتیکی و سپس به محیط اجتماعی نسبت داده شده است. حاصل چنین ناکامی هایی، فرسایش اخلاقی  و راه حل آن اصلاح نژاد و آموزش اخلاقی است. همچنین برای بررسی  این پدیده می توان  از رویکردهایی نظیر بی سازمانی اجتماعی ، تضاد ، مبادله، برچسب و کنترل سود جوست. تکدی در جهان و ایران داری سابقه قدیمی است و در ایران به صورت آشکار و پنهان و به شیوه های مختلف رواح یافته است.

پایین بودن شدید سطح درآمد در یک کشور

وقوع قحطی و رکود شدید اقتصادی

اقتصادی     افزایش  میزان بیکاری

افزایش شدید تورم بدون جبران  درآمد مردم

نامناسب بودن الگوی توزیع  درآمد

تنبلی و تن پروری 

 علل عمده پدیده تکدی         فرهنگی       سست شدن پایه های اخلاقی            

عدم نگرش منفی به متکدی                                 

عدم تحقق عدالت اجتماعی

عدم تامین اجتماعی

بی عدالتی توزیعی

 اجتماعی         مهاجرت

نا توانی جسمانی و معلولیت

عدم برخورد قهری و قاطع قضایی

خانوده

کمک غیر اصولی  مردم

معرفی کمیته امداد امام خمینی (ره)

22 روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ 14 اسفند ماه 1357 کمیته امداد امام خمینی به عنوان دومين نهاد انقلابي با صدور حکم تاریخی حضرت امام خمینی برای مدت نامحدود تشکیل گردید.کمیته امداد امام خمینی به عنوان نهادی انقلابی و از نوع موسسات غیر انتفاعی و عام المنفعه  می باشد که مرکز اصلی آن در تهران بوده و در تمامی شهرستانها و اکثر بخش های کشور و در بعضی از مناطق خارج کشور دارای شعبه می باشد

 منابع مالی

1 – کمک های مقام معظم رهبری

2 – اعتبارات و کمک های دولت جمهوری اسلامی ایران

3 – کمک های مردمی ، موسسات ، نهادها و سازمانها

4-وجوهات شرعی و امانی ، صدقات و نذورات و هدایای مردمی

5 – درآمدهای حاصل از بخشها و امور اقتصادی امداد امام

ارکان و تشکیلات کمیته امداد

با استناد به ماده 9 اساسنامه ارکان کمیته امداد عبارتند از: شورای مرکزی، سرپرست کمیته امداد، حسابرسی و بازرسی(رکن نظارتی).

اهداف و وظایف

کمیته امداد امام خمینی با هدف یاری رساندن محرومان و مستضعفان از راههای قانونی تشکیل یافته و در راه امداد درماندگان و آسیب دیدگان و خودکفا کردن محرومان شهری و روستایی عمل می کند. وظایف اساسی این نهاد به شرح زیر است :

-  تلاش در شناخت انواع محرومیت ، رنج و کمبود ، نارسایی های مادی و معنوی افراد و خانواده های محروم شهر و روستا.

-  کوشش در یافتن محرومان و امداد در حد ضرورت از آنان از طریق کمک های بلاعوض، و و ایجاد کار مناسب

-  همت در برطرف کردن کمبود افراد و خانواده های نیازمند در مناطق مختلف کشور در حد ضرورت با اعطای وام برای جهیزیه، ازدواج ، تحصیل ، معالجه ، تامین مسکن و سایر مواد ضروری.

-  تقویت امر نظارت و بازرسی و ارزیا بی عملکرد کلیه واحدها و متناسب نمودن اختیارات با مسولیت های محوله در راستای ستادی و اجرایی.

-   گسترش فعالیتهای علمی – تحقیقاتی ، آماری و فن آوریهای جدید در خصوص شناخت عوانل فقر و محرومیت .

-  فراهم آوردن امکانات و زمینه های رشد و اعتلای فرهنگی و اعتقادی و بروز خلاقیت و نوآوری در بین افراد تحت حمایت بویژه نوجوان و جوانان.

-  ارتقاء سطح ارتباط و هماهنگی با خیریه و موسسات عام المنفعه برای تعمیم امر تعاون و افزایش روحیه مشارکت و همیاری در حمایت از نیازمندان و افراد محروم جامعه.

سیاست های کلی برنامه پنج ساله چهارم (88-1384)

«1- امور حمایتی و محرومین و زدودن فقر

2- امور توانمندی سازی محرومین

3- امور مدیریتی و تحقیقاتی

4- امور اعتمادسازی و جلب مشارکت های مردمی

5- امور ارتباطات و خدمات بین الملل

 نگارش : قاسم حیدری

تصویر تنگدستی در جهان

تنگدستی در جهانی که همواره ادعای رشد و توسعه دارد، رویه دیگری از دنیای ما است؛ دنیایی که نظریه پردازان خوشبین آن همواره از بهبود اوضاع انسانی در آن سخن می گویند. . تنگدستی در جهانی که همواره ادعای رشد و توسعه دارد، رویه دیگری از دنیای ما است؛ دنیایی که نظریه پردازان خوشبین آن همواره از بهبود اوضاع انسانی در آن سخن می گویند. با این حال واقعیت ها همواره چیزی متفاوت را هم به ما نشان می دهند. واقعیت های تلخی که نشان از نابرابری در جهان کنونی دارند. چهره فقر در میان این واقعیت های تلخ، همچنان از خشونتی خاص حکایت می کند. در این رویه از جهان که بدون نقاب خود را به انسان ها نشان می دهد فقر را چگونه می توان تعریف کرد؟ جملا ت < پال هریسون> نویسنده کتاب مهم < اندرون جهان سوم> که به کالبدشکافی فقر در این نقطه از دنیا می پردازد ناظر بر همین نکته است: <روش های تعریف فقر زیاد است اما همگی بر یک نتیجه اشاره دارند. در این عصر فرود در مریخ و سفر به دیگر سیاره ها چیزی حدود یک تا یک و نیم میلیارد نفر در سیاره زمین در فقر مطلق زندگی می کنند. بشر به دیگر کرات راه می جوید اما یک سوم از آدمیان عاجز از داشتن زندگی در شأن انسان و فارغ از بی نیازی هستند در واقع ناتوان از زندگی انسانی کامل اند. اینان مردمان فراموش شده اند، غذای کم دارند و شغل درست و حسابی ندارند، بی سواد و بی خانه اند و ناتندرست. اینان تنگدستان اند، کسانی که باید توسعه بر آنها تمرکز می یافت، اما جریان توسعه نابرابر یا از کنارشان رد شده است و یا از روی شان گذشته و زیر خود له کرده است.> این همان نکته ای است که انتشار گزارش های توسعه انسانی در جهان طی سال های اخیر هنوز هم آن را تایید می کند. بر اساس اطلا عات مندرج در گزارش توسعه انسانی در سال ۲۰۰۶ متوسط درآمد سرانه جهانی ۵۵۳۳ دلا ر است، اما ۸۰ درصد مردم کمتر از این درآمد دارند. اختلا ف بین درآمد متوسط و میانه نشانگر نابرابری در سطح جهان است ۱۷۰۰۰ دلا ر به سال ۲۰۰۰.) درآمد ۵۰۰ شخص ثروتمند دنیا (بدون احتساب دارایی های آنان) بیش از ۱۰۰ میلیارد دلا ر است، این درآمد بیش از درآمد فقیرترین ۴۱۶۶ میلیون نفر) انسان ها است. افزایش تجمع ثروت در دست ثروتمندان بالا ی جدول درآمد جهانی بیشتر از کاهش فقر در پایین های جدول بوده است. به تخمین مریل لینچ در گزارش سال ۲۰۰۴ از ثروت جهان دارایی های مالی ۷/۷ میلیون نفر از افراد ثروتمند دنیا در سال ۲۰۰۳ بالغ بر ۳۸ تریلیون دلا ر شد و تا سال ۲۰۰۸ این رقم به ۴۱ تریلیون دلا ر خواهد رسید. آمار مندرج در این گزارش نشان می دهد که درآمد فقیرترین ۳۰۰ درصد) مردمان عالم که روزی کمتر از یک دلا ر دارند، یک و نیم درصد درآمد جهانی است و درآمد فقیرترین ۴۰۰ درصد) که روزی ۲ دلا ر دارند ۵ درصد درآمد جهانی است. در این گزارش آمده است که ۹/۰ جمعیت کشورهای عضو سازمان همکاری های اقتصادی و توسعه جزو ۲۰ درصد بالا یی جدول توزیع درآمد جهان اند. اما یک دوم از مردمان آفریقای زیر صحرا جزو ۳۰ درصد فقیر پایین جدول هستند و واقعیت آن است که از ۱۹۸۰ به این طرف تعداد آنها در پایین جدول زیاد شده است، طوری که ۳۶ درصد افراد جزو ۲۰ درصد فقیرترین مردمان ساکن این ناحیه هستند. آنگونه که در این گزارش تفسیر شده، توزیع درآمد مساله ای فقط برای کشور های توسعه یافته نیست بلکه برای کشور های ثروتمند نیز مهم است. در ربع قرن گذشته فاصله بین قعر جدول توزیع درآمد در ایالا ت متحده با قسمت وسط و بالا به شدت افزایش یافته است. بین ۱۹۸۴ و ۲۰۰۴ درآمد ثروتمندترین یک درصد خانواده ها (با درآمد میانگین ۷۳۱۰۰۰ دلا ر در سال ۲۰۰۴) ۱۳۵ درصد زیاد شده است. دستمزد واقعی کارگر کارخانه یک درصد افت کرده و سهم یک درصد ثروتمندترین ها از درآمد ملی به دو برابر ۱۶۶ درصد) رسیده است. ● در چنین جهانی چگونه می توان از رفع فقر سخن گفت؟ اگر سال ها پیش واژه فقر بهانه ای بود تا سیاستمداران و نظریه پردازان عالم در پناه آن به جنگ کلا می با یکدیگر برخاسته و برتری ایدئولوژی مورد علا قه خویش را به رخ حریف می کشیدند، در دنیای امروز دیگر چندان نشانی از آن رقابت ها نمانده است. دنیای کنونی در پناه قوانین یکسان ساز جهانی به یک شکل در برابر فقر چهره نشان می دهد، با این حال این یکسان سازی به معنای نگرش یکسان برای رفع نابرابری نیست، بلکه به تعبیری بهتر می توان آن را گونه ای از یکسان سازی <بی تفاوتی> تعریف کرد. در پناه این <بی تفاوتی> است که فاصله ها میان قشر تهیدست با مرفه در جهان روز به روز افزایش پیدا می کند. زیادی جمعیت، کمبود امکانات آموزشی، ضعف قوای بدنی، سوءتغذیه، بیماری و... از تبعات این فقر جهانی شده است. به نوشته پال هریسون: <زیادی جمعیت فقر به بار می آورد و فقر گرسنگی را. گرسنگی منجر به بیماری می شود و بیماری سوءتغذیه می دهد و نهایت این چرخ به چرخ یا مرگ است یا معلولیت دائمی. نتیجه آن است که هم مغز های محروم از مواد مغذی و محرک به وجود می آید و هم شکست تحصیلی.( >اندرون جهان سوم، ص۲۵۰) با این حال واکنش جهانی در برابر گسترش نابرابری در جهان در بسیاری از موارد چیزی جز یک رفتار لوکس نیست. < ادواردو گالئانو> نویسنده و روزنامه نگار بزرگ اروگوئه ای در یکی از مقالا ت جنجالی خود با نام <دنیای وارونه> چنین وضعیتی را اینگونه تشریح می کند: ۳۰۰ ۲۰ سال قبل، فقر محصول بی عدالتی بود. چپی ها آن را به باد انتقاد می گرفتند، میانه رو ها به وجودش اذعان داشتند و دست راستی ها به ندرت ردش می کردند. چقدر سریع زمانه عوض شده است، اکنون فقر پاداشی منصفانه برای عدم کارایی است. فقر ممکن است دل آدمی را به رحم آورد اما دیگر باعث خشم و انزجار نمی شود. مردم بنا بر قانون بخت و اقبال یا دست تقدیر، فقیرند.> وی از موج گسترده تبلیغات جهانی برای مصرف گرایی بیشتر به مثابه یک برنامه برای یکسان سازی فرهنگی یاد می کند. نتیجه این یکسان سازی برای مردمانی از جهان که امکانات مالی برای رسیدن به امکانات امروزی را ندارند، چیزی جز شکاف بیشتر نبوده است. <گالئانو> می نویسد: <تبلیغات همه را به مصرف کردن وا می دارد، در حالی که موانع اقتصادی اجازه انجام آن را به اکثریت جامعه بشری نمی دهد. فرمان به انجام کاری که کثیری از آدم ها از عهده اش برنیایند، نوعی دعوت به ارتکاب جرم است.> این تفسیر تلخ متاثر از مشاهده دنیایی است که در آن دارایی در دست ۲۰ درصد از ثروتمند ترین مردم جهان در سال ۱۹۶۰، ۳۰ برابر میزان دارایی ۲۰ درصد از فقیرترین مردم جهان بوده است. این رقم در سال ۱۹۹۰ به ۷۰ برابر افزایش یافت و در سال ۲۰۰۰ به ۹۰ برابر رسید. چنین است که باز به گفته <گالئانو< :>قیچی برش سهم همچنان بر بریدن ادامه می دهد.> اطلا عاتی که این نویسنده از وضعیت جهانی فقر به دست می دهد تلخ تر و گویاتر از آن است که نیاز به تفسیر داشته باشد: <شکاف بین ثروتمند ترین ثروتمندان که در مجله ها ظاهر می شوند و فقیر ترین فقرا که در خیابان ها و در میادین ظاهر می شوند، بیشتر است. احتمال مرگ زن باردار در زمان زایمان در آفریقا ۱۰۰ برابر زن باردار در اروپا است. ارزش فرآورده های مخصوص حیوانات خانگی که در ایالا ت متحده سالا نه به فروش می ر سد، ۴ برابر تولید ناخالص ملی کشور اتیوپی است. میزان فروش سالا نه فقط دو غول اقتصادی جنرال موتورز و فورد به راحتی از ارزش کل اقتصاد های آفریقای سیاه می گذرد. طبق آمار آژانس برنامه توسعه سازمان ملل ۱۰ نفر اول از ثروتمند ترین ها در کره زمین مالک اموالی هستند معادل ارزش کل تولید ۵۰ کشور و ۴۴۷ مولتی میلیونر، مالک ثروتی هستند که بیشتر از نصف درآمد سالا نه جامعه بشری است.> سال ها پیش روی دیواری در یکی از خیابان های بوینس آیرس دیوارنوشته ای به این مضمون مشاهده شد: <علیه فقر و گرسنگی بجنگید! مردم گرسنه را بخورید.> گالئانو در تفسیر خود بر دنیایی که آن را وارونه می خواند، به منظور مقایسه در جایی از مقاله خود به این شعار اشاره کرده و آنگاه چند صفحه بعد متن یکی از آگهی های تبلیغاتی مک دونالد را به ما نشان می دهد و می نویسد: <یک تیزر تبلیغاتی مک دونالد پسر بچه ای را در حال خوردن همبرگر نشان می دهد که می گوید: <با کسی تقسیم نمی کنم.> او هنوز یاد نگرفته که پس مانده های غذایی مان را به جای دور انداختن، به دیگران بدهیم.>

امنیت

واژه « امنیت» که حاصل و اسم مصدر است، از واژه «امن» گرفته شده است.

«امن» ضد‌ترس و به گفته برخی نقیض آن است، بنابراین امنیت به معنای آرامش و نبود ترس و وحشت است. از دیدگاه علمای اسلام، ایمـــان از ریشه امن است که در واقع نوعی از سازگاری روحی، روانی و ذهنی با عالم هستی است.

در یک بررسی اجمالی از قرآن کریم در 851 آیه ایمنی و امنیت مطرح شده و در مباحث مربوط به موضوع امنیت، پاره‌ای از مشخصه‌های توسعـــه مانند وفور نعمت، پیشرفت علم و دانش، آسایش و رفاه معرفی شده است و در آیه205 از سوره بقره، رفاه و امنیت یکی از مصادیق نعمت الهی شمرده شده، همچنین در خطبه 234 نهج‌البلاغه نیز عزت و امنیت، پاداش از سوی خداوند به انسان‌های صالح معرفی شده است.

دایره‌المعارف بزرگ لاروس ذیل واژه security آورده است: وضعیتی که شخص در آن از خطر واهمه ندارد و آرامش نفسانی از آن حاصل می‌شود.

بدون تردید یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های اجتماعی که وجود آن در تمام جوامع بشری، از ضروریات محسوب شده و بدون آن زندگی و خوشبختی اجتماعی برای آحاد مردم امکان‌پذیر نیست، مسئله مهم و اساسی «امنیت» است؛ امری که در واقع منشأ و زیربنای تمامی امور بوده و با عدم‌آن هیچ‌گونه فعالیت فردی و اجتماعی دیگر، انجام‌پذیر نخواهد بود.

از همین روست که تمامی صاحب‌نظران جوامع بشری از آن به‌عنوان نخستین نیاز هر جامعه یاد کرده و حاکمان جوامع را به تأمین، ایجاد و صیانت از آن توصیه کرده‌اند. کمااینکه در احادیث و روایات منقول از حضرات معصومین علیهم‌السلام نیز «امنیت» از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده و آن بزرگواران اهمیت آن را مورد تأکید قرار داده‌اند.حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در حدیثی فرموده‌اند: «بدترین جا برای سکونت جایی است که ساکنین در آن امنیت نداشته باشند». و حضرت امام صادق(ع) نیز در این باره فرموده‌اند: «3 چیز است که عموم مردم بدان نیازمندند: امنیت، عدالت و فراوانی نعمت».

در تأمین امنیت ارزش‌های انسانی و اجتماعی می‏توان به کارکرد دین و دیانت اندیشید و در این راستا تأثیر رفتارهای دینی در ایجاد امنیت، قابل چشم‏پوشی نیست. مسلما نمی‏توان نقش دین را، خصوصا در عرصه فرهنگ و اجتماع و آنچه تحت‌تأثیر نگرش‏ها و بینش‏ها و نیز هنجارها قرار می‏گیرد، نادیده گرفت. از طرفی نظام‏‌های سیاسی، اقتصادی و حقوقی دین به‌طور طبیعی در راستای تأمین یکی از مهم‌ترین نیازهای زندگی جمعی، یعنی مقوله امنیت قرار دارد. با وجود این نباید این نکته را از نظر دور داشت که سادگی مفهوم امنیت، به منزله سادگی در تحلیل موقعیت‏های امنیت‏ساز نیست. مباحث مختلفی که امروزه درخصوص امنیت ملی و رویکردهای مختلف به آن طرح می‌شود، از همین امر حکایت دارد.

در اینجا به مهم‌ترین راهکارهای مؤثر بر تأمین امنیت ارزش‌های انسانی و اجتماعی در جامعه اسلامی اشاره می‌کنیم:

ارتباط امنیت با ارزش‌های اجتماعی

امنیت، به‌عنوان یک مفهوم سیاسی، از ویژگی زندگی اجتماعی بوده و از هنگام شکل‌گیری زندگی جمعی مطرح بوده است. از طرفی این مفهوم، ارتباطی تنگاتنگ با ارزش‌های اجتماعی بشر در هر نقطه دنیا دارد.در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان امنیت را به 2نوع «امنیت فردی» و «امنیت اجتماعی» تقسیم کرد؛ یعنی هنگامی که بحث از امنیت به میان می‌آید این موضوع را هم در حوزه فرد و هم در حوزه اجتماعی باید مدنظر قرارداد. البته ناگفته پیداست که این دو اگرچه از نظر ظاهر 2حوزه جدا از یکدیگر هستند ولی در حقیقت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشته به‌گونه‌ای که ایجاد و برقراری امنیت اجتماعی بدون پرداختن به علل و عوامل ایجاد امنیت فردی منتج نبوده و به ثمر نخواهد نشست. از این روست که از دیدگاه علم جامعه‌شناسی «امنیت فردی زیربنای امنیت اجتماعی است».

ارتباط امنیت انسانی با سلامت اجتماعی

مقوله امنیت و امنیت انسانی از ابتدای خلقت انسان به‌عنوان یک ضرورت در بقا مطرح بوده و گذشت زمان بر اهمیت آن افزوده است، به‌گونه‌ای که امروزه در جای‌جای گزارش‌های نهادها و سازمان‌های بین‌المللی نمود پیدا کرده و به‌عنوان یکی از شاخص‌های اصلی توسعــه معرفی می‌شود.

به جرات می‌توان مدعی شد که امنیت انسانی، جوهره و بستر اصلی سلامت اجتماعی است و اگر سلامت اجتماعی را در غایت برنامه‌های رفاهی خود، رضامندی از زندگی در نظر بگیریم، قطعا بدون تحقق امنیت در ابعاد مختلف چنین هدفی میسور نخواهد شد. به قول یکی از صاحب‌نظران، لزوم و ضرورت امنیت از طبیعت بشر ناشی می‌شود و برای تحقق آن، وجود عوامل متعددی لازم است که تعمیــم عدالت، نفی هر گونه تبعیض، مبارزه با عوامل و زمینه‌های تعــرض اجتماعی از آن جمله است.

مفهوم شناسی امنیت اجتماعی

برای امنیت اجتماعی معانی متفاوتی بیان شده است. با این همه در یک تعریف کوتاه و جامع، امنیت اجتماعی را می‌توان به‌عنوان ایمنی خاص مردم تعبیر کرد. این مفهوم 2وجه قابل تفکیک دارد:
در یک وجه، امنیت اجتماعی در قالب ایمنی خاطر یک شهروند به‌عنوان نماینده (representative) تمامی مردم مورد بررسی قرار می‌گیرد.

در این بررسی، امنیت اجتماعی یک جامعه (یک کشور، یک شهر یا یک محله) براساس میزان رضایتمندی (satisfaction) و آرامش خاطر یک عضو نمونه آن جامعه بررسی و ارزیابی می‌شود. در این نوع مطالعه، جامعه مجموعه‌ای همگن (homogenous) تلقی شده و از تفاوت‌ها، نابرابری‌ها و ناهمگنی‌های (heterogeneity) درون جامعه صرف‌نظر می‌شود. وجه دوم امنیت اجتماعی به تعامل (interaction) افراد جامعه با یکدیگر نظر دارد. در این بعد، رابطه مردم یک جامعه با دولت، نهادها (institutions) و مردم دیگر جوامع مدنظر است.

اما به اجمال می‌توان امنیت اجتماعی را چنین تعریف کرد: «امنیت اجتماعی توانایی جامعه برای حفظ هویت، منافع و ویژگی‌های اساسی خود در برابر شرایط متحول و تهدیدات و نیز توانایی ارتقای وضعیت اجتماعی به سمت ارزش‌ها و آرمان‌های جامعه است.» ارزش‌های انسانی به 2گروه پایه‌ای و روبنایی تقسیم می‌شوند:
1- ارزش‌های پایه، مانند عقیده، فرهنگ، آبرو و ناموس.
2- ارزش‌های روبنایی، مانند مال و کشور و چیزهایی که به نوعی به انسان تعلق دارند.
حفظ این ارزش‌هاست که فرایند امنیت اجتماعی را شکل می‌دهد.

در این مجال این موضوع را در 5محور عقیدتی و فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی بررسی می‌کنیم.

الف) عقیده و فرهنگ:
کارآمدترین عنصر و زیربنای تحولات دیگر اجتماعی، فرهنگ است. همانطور که «عقیده حق»، با خود فرهنگ خودباوری، خوداتکایی و رویکرد به فضایل انسانی، کرامت و بزرگ‌منشی را به همراه می‌آورد، در برابر «باورهای باطل » فرهنگ خودباختگی، وابستگی فرومایگی و ابتذال و افسردگی و خمودگی را موجب می‌شود. تلاش اصلی دین، استقرار عقیده حق و فرهنگ بالنده است. البته عقیده را با زور، نه می‌توان مستقر و نه پاسداری کرد. باور را با برهان به عقل و موعظه در دل مستقر می‌سازند. این راه استقرار است. روش تأمین امنیت آن نیز همین است. آنچه از عقیده حراست می‌کند، تحلیل‌های صحیح از اندیشه‌های وحیانی است. تلاش دین، آن است که اندیشه حق را در بهترین فرصت و در سن نوجوانی در ذهن‌ها مستقر کند و چون ذهن نوجوانان از زمینه پذیرش برخوردار است، قبل از بذرافشانی باطل‌گراها، باید آن را دریافت. با بالنده کردن اندیشه جوانان و با تحلیل‌های صحیح و منطقی، جامعه از آسیب‌ها مصون می‌ماند. بر این اساس‌، راه استقرار اندیشه و حفظ امنیت آن‌، اندیشه است‌؛ نه بهره‌وری از ابزار زور و خشونت‌.

ب) اجتماعی:
نا‌امنی‌های اجتماعی از 2جبهه پدیدار می‌شوند؛ یکی ناهنجاری‌های فردی که افراد اقدام به رفتار بزهکارانه می‌کنند و به‌طور کلی، به هنجارهای اجتماعی بی‌اعتنایی می‌نمایند و دیگری چالش‌های گروهی که توسط تشکل‌های اجتماعی و سیاسی و قومیت‌های گوناگون پدیدار می‌شوند.

در محور اول، چون خاستگاه ناهنجاری‌های فردی را فرهنگ و نیز فقر اقتصادی تشکیل می‌دهد، تلاش اصلی دین از بین بردن این زمینه‌هاست و با رشد فرهنگی و شکوفا کردن اقتصاد جامعه، آن زمینه‌ها از بین می‌رود. اما نوع دوم از آسیب‌های اجتماعی به‌صورت گروهی و حزبی پدیدار می‌شود.

خاستگاه چالش‌های اجتماعی را باید در عدم‌تأمین حقوق و بی‌توجهی نهاد سیاسی به خواسته‌های اجتماعی مردم جست و جو کرد که عمده زمینه این نوع پدیده‌ها را در 2محور می‌توان بررسی کرد:

1- عدالت اجتماعی: اگر جامعه، به‌ویژه نهاد سیاسی، نسبت به تأمین حقوق اجتماعی مردم بی‌تفاوت باشد یا در زمینه‌هایی مانند فراهم آوردن و توزیع امکانات عمومی بین اقشار جامعه تبعیض قائل شود، زمینه خیزش و ناامنی اجتماعی نیز از همین جبهه پدیدار می‌شود. دین با استقرار عدالت در تمام این محورها، زمینه این ناامنی را از بین می‌برد.

2- آزادی‌های اجتماعی: اگر نهاد سیاسی یا هر قدرت دیگری، آزادی‌های اجتماعی را محدود ساخت، مشارکت مردم را در امور خود برنتافت و تلاش‌های اجتماعی و گروهی و احزاب را متوقف یا محدود ساخت، زمینه انواع ناامنی و چالش‌گری را موجب شده است. دین با استقرار نهاد سیاسی در جامعه، زمینه مشارکت مردم را در امور اجتماعی فراهم می‌آورد. نظام دینی چون متکی بر مردم است، هیچ گاه از آزادی‌های اجتماعی در هراس نخواهد بود. بدین ترتیب دین با استقرار عدالت اجتماعی و آزادی اجتماعی، زمینه چالش‌گری‌ها را از بین می‌برد زیرا نهاد سیاسی دینی که پایگاه آن مردم هستند، از پشتوانه امنیت و اقتدار ملی در جامعه برخوردار است.

ج) اقتصادی:
در تمام جوامع بشری، بنیان زندگی را اقتصاد شکل می‌دهد. زندگی مادی انسان، ناگزیر از بهره‌وری‌های گوناگون از مواهب مادی الهی است. اقتصاد بیمار باعث انواع ناامنی و ناهنجاری و به خطر افتادن عزت و کرامت جامعه می‌شود.

فقر و نابسامانی اقتصادی، ضربه اصلی را به فرهنگ و باورهای دینی عموم مردم وارد آورده و ایمان افراد ضعیف را متزلزل می‌سازد. برخورد دین با آسیب‌های جبهه اقتصادی، بسیار آشکار است. دین، یک مرام آخرت‌نگر که بی‌توجه به زندگی و معاش دنیوی باشد، نیست. دین در نگرش واقع‌گرای خویش، هم به تولید و هم به توزیع سرمایه و نیز دانش و فناوری و همین طور مهار سرمایه‌های کلان توجه شایان دارد. دین در عین اینکه به تولید تشویق می‌کند، با وضع مقررات، در جهت تعدیل سرمایه، قدم برمی دارد. همچنین جامعه‌ای که دین در آن مستقر شده است، در تکنولوژی، وابسته به دیگران نخواهد بود.

د) سیاسی:
نهادهای سیاسی بر 2گونه‌اند:
گونه اول، نهادهای سیاسی غیرمردمی، همچون الیگارشی و آریستوکراسی هستند. این طیف از آنجا که از پایگاه مردمی برخوردار نیست، همواره از ناحیه چالش‌های سیاسی تهدید می‌شود. این نوع نهادهای سیاسی که شاخصه‌های دیگر آنها، فقدان امنیت و عدم‌استقرار نهادهای قانونی اجرایی و نیز ایجاد تفاوت‌ها و ناهنجاری در قانونگذاری و نظام قضایی و نیز ناهنجاری در نظام مدیریتی و... هستند، همانگونه که در استقرار نظام سیاسی ناکام هستند، در استقرار امنیت ملی نیز ناکارآمد خواهند بود.

گونه دوم، نهادهای سیاسی مردمی هستند. این نوع نهادها هر چند تفاوت‌های اساسی با یکدیگر دارند، در این اصل که از پایگاه مردمی بهره می‌برند، مشترکند. این نوع نهاد سیاسی که دمکراسی نامیده می‌شود، مردم را در شئون مختلف سیاست مشارکت می‌دهد و چون برخاسته از متن مردم است، در حقوق اجتماعی مردمواژه « امنیت» که حاصل و اسم مصدر است، از واژه «امن» گرفته شده است.

«امن» ضد‌ترس و به گفته برخی نقیض آن است، بنابراین امنیت به معنای آرامش و نبود ترس و وحشت است. از دیدگاه علمای اسلام، ایمـــان از ریشه امن است که در واقع نوعی از سازگاری روحی، روانی و ذهنی با عالم هستی است.

در یک بررسی اجمالی از قرآن کریم در 851 آیه ایمنی و امنیت مطرح شده و در مباحث مربوط به موضوع امنیت، پاره‌ای از مشخصه‌های توسعـــه مانند وفور نعمت، پیشرفت علم و دانش، آسایش و رفاه معرفی شده است و در آیه205 از سوره بقره، رفاه و امنیت یکی از مصادیق نعمت الهی شمرده شده، همچنین در خطبه 234 نهج‌البلاغه نیز عزت و امنیت، پاداش از سوی خداوند به انسان‌های صالح معرفی شده است.

دایره‌المعارف بزرگ لاروس ذیل واژه security آورده است: وضعیتی که شخص در آن از خطر واهمه ندارد و آرامش نفسانی از آن حاصل می‌شود.

بدون تردید یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های اجتماعی که وجود آن در تمام جوامع بشری، از ضروریات محسوب شده و بدون آن زندگی و خوشبختی اجتماعی برای آحاد مردم امکان‌پذیر نیست، مسئله مهم و اساسی «امنیت» است؛ امری که در واقع منشأ و زیربنای تمامی امور بوده و با عدم‌آن هیچ‌گونه فعالیت فردی و اجتماعی دیگر، انجام‌پذیر نخواهد بود.

از همین روست که تمامی صاحب‌نظران جوامع بشری از آن به‌عنوان نخستین نیاز هر جامعه یاد کرده و حاکمان جوامع را به تأمین، ایجاد و صیانت از آن توصیه کرده‌اند. کمااینکه در احادیث و روایات منقول از حضرات معصومین علیهم‌السلام نیز «امنیت» از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده و آن بزرگواران اهمیت آن را مورد تأکید قرار داده‌اند.حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در حدیثی فرموده‌اند: «بدترین جا برای سکونت جایی است که ساکنین در آن امنیت نداشته باشند». و حضرت امام صادق(ع) نیز در این باره فرموده‌اند: «3 چیز است که عموم مردم بدان نیازمندند: امنیت، عدالت و فراوانی نعمت».

در تأمین امنیت ارزش‌های انسانی و اجتماعی می‏توان به کارکرد دین و دیانت اندیشید و در این راستا تأثیر رفتارهای دینی در ایجاد امنیت، قابل چشم‏پوشی نیست. مسلما نمی‏توان نقش دین را، خصوصا در عرصه فرهنگ و اجتماع و آنچه تحت‌تأثیر نگرش‏ها و بینش‏ها و نیز هنجارها قرار می‏گیرد، نادیده گرفت. از طرفی نظام‏‌های سیاسی، اقتصادی و حقوقی دین به‌طور طبیعی در راستای تأمین یکی از مهم‌ترین نیازهای زندگی جمعی، یعنی مقوله امنیت قرار دارد. با وجود این نباید این نکته را از نظر دور داشت که سادگی مفهوم امنیت، به منزله سادگی در تحلیل موقعیت‏های امنیت‏ساز نیست. مباحث مختلفی که امروزه درخصوص امنیت ملی و رویکردهای مختلف به آن طرح می‌شود، از همین امر حکایت دارد.

در اینجا به مهم‌ترین راهکارهای مؤثر بر تأمین امنیت ارزش‌های انسانی و اجتماعی در جامعه اسلامی اشاره می‌کنیم:

ارتباط امنیت با ارزش‌های اجتماعی

امنیت، به‌عنوان یک مفهوم سیاسی، از ویژگی زندگی اجتماعی بوده و از هنگام شکل‌گیری زندگی جمعی مطرح بوده است. از طرفی این مفهوم، ارتباطی تنگاتنگ با ارزش‌های اجتماعی بشر در هر نقطه دنیا دارد.در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان امنیت را به 2نوع «امنیت فردی» و «امنیت اجتماعی» تقسیم کرد؛ یعنی هنگامی که بحث از امنیت به میان می‌آید این موضوع را هم در حوزه فرد و هم در حوزه اجتماعی باید مدنظر قرارداد. البته ناگفته پیداست که این دو اگرچه از نظر ظاهر 2حوزه جدا از یکدیگر هستند ولی در حقیقت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشته به‌گونه‌ای که ایجاد و برقراری امنیت اجتماعی بدون پرداختن به علل و عوامل ایجاد امنیت فردی منتج نبوده و به ثمر نخواهد نشست. از این روست که از دیدگاه علم جامعه‌شناسی «امنیت فردی زیربنای امنیت اجتماعی است».

ارتباط امنیت انسانی با سلامت اجتماعی

مقوله امنیت و امنیت انسانی از ابتدای خلقت انسان به‌عنوان یک ضرورت در بقا مطرح بوده و گذشت زمان بر اهمیت آن افزوده است، به‌گونه‌ای که امروزه در جای‌جای گزارش‌های نهادها و سازمان‌های بین‌المللی نمود پیدا کرده و به‌عنوان یکی از شاخص‌های اصلی توسعــه معرفی می‌شود.

به جرات می‌توان مدعی شد که امنیت انسانی، جوهره و بستر اصلی سلامت اجتماعی است و اگر سلامت اجتماعی را در غایت برنامه‌های رفاهی خود، رضامندی از زندگی در نظر بگیریم، قطعا بدون تحقق امنیت در ابعاد مختلف چنین هدفی میسور نخواهد شد. به قول یکی از صاحب‌نظران، لزوم و ضرورت امنیت از طبیعت بشر ناشی می‌شود و برای تحقق آن، وجود عوامل متعددی لازم است که تعمیــم عدالت، نفی هر گونه تبعیض، مبارزه با عوامل و زمینه‌های تعــرض اجتماعی از آن جمله است.

مفهوم شناسی امنیت اجتماعی

برای امنیت اجتماعی معانی متفاوتی بیان شده است. با این همه در یک تعریف کوتاه و جامع، امنیت اجتماعی را می‌توان به‌عنوان ایمنی خاص مردم تعبیر کرد. این مفهوم 2وجه قابل تفکیک دارد:
در یک وجه، امنیت اجتماعی در قالب ایمنی خاطر یک شهروند به‌عنوان نماینده (representative) تمامی مردم مورد بررسی قرار می‌گیرد.

در این بررسی، امنیت اجتماعی یک جامعه (یک کشور، یک شهر یا یک محله) براساس میزان رضایتمندی (satisfaction) و آرامش خاطر یک عضو نمونه آن جامعه بررسی و ارزیابی می‌شود. در این نوع مطالعه، جامعه مجموعه‌ای همگن (homogenous) تلقی شده و از تفاوت‌ها، نابرابری‌ها و ناهمگنی‌های (heterogeneity) درون جامعه صرف‌نظر می‌شود. وجه دوم امنیت اجتماعی به تعامل (interaction) افراد جامعه با یکدیگر نظر دارد. در این بعد، رابطه مردم یک جامعه با دولت، نهادها (institutions) و مردم دیگر جوامع مدنظر است.

اما به اجمال می‌توان امنیت اجتماعی را چنین تعریف کرد: «امنیت اجتماعی توانایی جامعه برای حفظ هویت، منافع و ویژگی‌های اساسی خود در برابر شرایط متحول و تهدیدات و نیز توانایی ارتقای وضعیت اجتماعی به سمت ارزش‌ها و آرمان‌های جامعه است.» ارزش‌های انسانی به 2گروه پایه‌ای و روبنایی تقسیم می‌شوند:
1- ارزش‌های پایه، مانند عقیده، فرهنگ، آبرو و ناموس.
2- ارزش‌های روبنایی، مانند مال و کشور و چیزهایی که به نوعی به انسان تعلق دارند.
حفظ این ارزش‌هاست که فرایند امنیت اجتماعی را شکل می‌دهد.

در این مجال این موضوع را در 5محور عقیدتی و فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی بررسی می‌کنیم.

الف) عقیده و فرهنگ:
کارآمدترین عنصر و زیربنای تحولات دیگر اجتماعی، فرهنگ است. همانطور که «عقیده حق»، با خود فرهنگ خودباوری، خوداتکایی و رویکرد به فضایل انسانی، کرامت و بزرگ‌منشی را به همراه می‌آورد، در برابر «باورهای باطل » فرهنگ خودباختگی، وابستگی فرومایگی و ابتذال و افسردگی و خمودگی را موجب می‌شود. تلاش اصلی دین، استقرار عقیده حق و فرهنگ بالنده است. البته عقیده را با زور، نه می‌توان مستقر و نه پاسداری کرد. باور را با برهان به عقل و موعظه در دل مستقر می‌سازند. این راه استقرار است. روش تأمین امنیت آن نیز همین است. آنچه از عقیده حراست می‌کند، تحلیل‌های صحیح از اندیشه‌های وحیانی است. تلاش دین، آن است که اندیشه حق را در بهترین فرصت و در سن نوجوانی در ذهن‌ها مستقر کند و چون ذهن نوجوانان از زمینه پذیرش برخوردار است، قبل از بذرافشانی باطل‌گراها، باید آن را دریافت. با بالنده کردن اندیشه جوانان و با تحلیل‌های صحیح و منطقی، جامعه از آسیب‌ها مصون می‌ماند. بر این اساس‌، راه استقرار اندیشه و حفظ امنیت آن‌، اندیشه است‌؛ نه بهره‌وری از ابزار زور و خشونت‌.

ب) اجتماعی:
نا‌امنی‌های اجتماعی از 2جبهه پدیدار می‌شوند؛ یکی ناهنجاری‌های فردی که افراد اقدام به رفتار بزهکارانه می‌کنند و به‌طور کلی، به هنجارهای اجتماعی بی‌اعتنایی می‌نمایند و دیگری چالش‌های گروهی که توسط تشکل‌های اجتماعی و سیاسی و قومیت‌های گوناگون پدیدار می‌شوند.

در محور اول، چون خاستگاه ناهنجاری‌های فردی را فرهنگ و نیز فقر اقتصادی تشکیل می‌دهد، تلاش اصلی دین از بین بردن این زمینه‌هاست و با رشد فرهنگی و شکوفا کردن اقتصاد جامعه، آن زمینه‌ها از بین می‌رود. اما نوع دوم از آسیب‌های اجتماعی به‌صورت گروهی و حزبی پدیدار می‌شود.

خاستگاه چالش‌های اجتماعی را باید در عدم‌تأمین حقوق و بی‌توجهی نهاد سیاسی به خواسته‌های اجتماعی مردم جست و جو کرد که عمده زمینه این نوع پدیده‌ها را در 2محور می‌توان بررسی کرد:

1- عدالت اجتماعی: اگر جامعه، به‌ویژه نهاد سیاسی، نسبت به تأمین حقوق اجتماعی مردم بی‌تفاوت باشد یا در زمینه‌هایی مانند فراهم آوردن و توزیع امکانات عمومی بین اقشار جامعه تبعیض قائل شود، زمینه خیزش و ناامنی اجتماعی نیز از همین جبهه پدیدار می‌شود. دین با استقرار عدالت در تمام این محورها، زمینه این ناامنی را از بین می‌برد.

2- آزادی‌های اجتماعی: اگر نهاد سیاسی یا هر قدرت دیگری، آزادی‌های اجتماعی را محدود ساخت، مشارکت مردم را در امور خود برنتافت و تلاش‌های اجتماعی و گروهی و احزاب را متوقف یا محدود ساخت، زمینه انواع ناامنی و چالش‌گری را موجب شده است. دین با استقرار نهاد سیاسی در جامعه، زمینه مشارکت مردم را در امور اجتماعی فراهم می‌آورد. نظام دینی چون متکی بر مردم است، هیچ گاه از آزادی‌های اجتماعی در هراس نخواهد بود. بدین ترتیب دین با استقرار عدالت اجتماعی و آزادی اجتماعی، زمینه چالش‌گری‌ها را از بین می‌برد زیرا نهاد سیاسی دینی که پایگاه آن مردم هستند، از پشتوانه امنیت و اقتدار ملی در جامعه برخوردار است.

ج) اقتصادی:
در تمام جوامع بشری، بنیان زندگی را اقتصاد شکل می‌دهد. زندگی مادی انسان، ناگزیر از بهره‌وری‌های گوناگون از مواهب مادی الهی است. اقتصاد بیمار باعث انواع ناامنی و ناهنجاری و به خطر افتادن عزت و کرامت جامعه می‌شود.

فقر و نابسامانی اقتصادی، ضربه اصلی را به فرهنگ و باورهای دینی عموم مردم وارد آورده و ایمان افراد ضعیف را متزلزل می‌سازد. برخورد دین با آسیب‌های جبهه اقتصادی، بسیار آشکار است. دین، یک مرام آخرت‌نگر که بی‌توجه به زندگی و معاش دنیوی باشد، نیست. دین در نگرش واقع‌گرای خویش، هم به تولید و هم به توزیع سرمایه و نیز دانش و فناوری و همین طور مهار سرمایه‌های کلان توجه شایان دارد. دین در عین اینکه به تولید تشویق می‌کند، با وضع مقررات، در جهت تعدیل سرمایه، قدم برمی دارد. همچنین جامعه‌ای که دین در آن مستقر شده است، در تکنولوژی، وابسته به دیگران نخواهد بود.

د) سیاسی:
نهادهای سیاسی بر 2گونه‌اند:
گونه اول، نهادهای سیاسی غیرمردمی، همچون الیگارشی و آریستوکراسی هستند. این طیف از آنجا که از پایگاه مردمی برخوردار نیست، همواره از ناحیه چالش‌های سیاسی تهدید می‌شود. این نوع نهادهای سیاسی که شاخصه‌های دیگر آنها، فقدان امنیت و عدم‌استقرار نهادهای قانونی اجرایی و نیز ایجاد تفاوت‌ها و ناهنجاری در قانونگذاری و نظام قضایی و نیز ناهنجاری در نظام مدیریتی و... هستند، همانگونه که در استقرار نظام سیاسی ناکام هستند، در استقرار امنیت ملی نیز ناکارآمد خواهند بود.

گونه دوم، نهادهای سیاسی مردمی هستند. این نوع نهادها هر چند تفاوت‌های اساسی با یکدیگر دارند، در این اصل که از پایگاه مردمی بهره می‌برند، مشترکند. این نوع نهاد سیاسی که دمکراسی نامیده می‌شود، مردم را در شئون مختلف سیاست مشارکت می‌دهد و چون برخاسته از متن مردم است، در حقوق اجتماعی مردم هیچ‌گونه کاستی پدید نمی‌آورد.

هـ ) نظامی:
هیچ نهاد سیاسی در تأمین امنیت و اقتدار ملی، بی‌نیاز از قوه قهریه نیست. هر چند بیشتر نهادهای سیاسی، تنها راه امنیت عمومی را ابراز خشونت می‌پندارند اما امروزه این فرهنگ در بین عموم یا بیشتر نظام‌های حکومتی پذیرفته شده که برای تأمین امنیت، باید قدرت نظامی را افزایش داد و در برابر چالش‌های داخلی و تهدیدهای خارجی به ستیز برخاست.

 هیچ‌گونه کاستی پدید نمی‌آورد.

هـ ) نظامی:
هیچ نهاد سیاسی در تأمین امنیت و اقتدار ملی، بی‌نیاز از قوه قهریه نیست. هر چند بیشتر نهادهای سیاسی، تنها راه امنیت عمومی را ابراز خشونت می‌پندارند اما امروزه این فرهنگ در بین عموم یا بیشتر نظام‌های حکومتی پذیرفته شده که برای تأمین امنیت، باید قدرت نظامی را افزایش داد و در برابر چالش‌های داخلی و تهدیدهای خارجی به ستیز برخاست.

پاشنه آشيل گسترش تامين اجتماعي بعنوان حقي همگاني

پاشنه آشيل گسترش تامين اجتماعي بعنوان حقي همگاني "برخورداري از تامين اجتماعي از نظر بازنشستگي، بيكاري، پيري، ازكارافتادگي، بيسرپرستي، در راه ماندگي حوادث و سوانح و نياز به خدمات بهداشتي و درماني و مراقبت هاي پزشكي به صورت بيمه و غيره، حقي است همگاني. دولت مكلف است طبق قوانين از محل درآمدهاي عمومي و درآمدهاي حاصل از مشاركت مردم، خدمات و حمايتهاي مالي فوق را براي يك يك افراد كشور تامين كند." حاشيه اي بر اصل متعالي فوق در قانون اساسي مبين آن است كه دولت موظف است گسترش سطح پوششهاي بيمه اي را براي كليه افراد جامعه تامين نمايد. اگرچه دولتهاي مختلف در طي سالهاي گذشته اين مهم را كم و بيش در دستور كار برنامه هاي سنواتي خود قرار دادهاند وليكن عموما عليرغم همه تلاشها و خدمات ارائه شده، سطح خدمات موجود از كفايت و فراگيري مناسبي برخوردار نيست. آنچه كه بعنوان پاشنه آشيل گسترش تامين اجتماعي در جامعه همواره مطرح بوده است ابهامات موجود در تامين منابع مالي طرح هاي بيمه هاي خصوصا طرح هاي بازنشستگي است. نگاهي گذرا به محتوي اصل متعالي 29 قانون اساسي نشانگر آن است كه تامين منابع مالي طرحها مي بايست از طريق مشاركت مردم و حمايت هاي مالي دولت صورت پذيرد. اما عملكرد دولت هاي مختلف طي سالهاي گذشته از جمله دولت نهم بيانگر آن است كه عليرغم پيش بيني ها و حتي چالش هاي كارشناسي در مرحله تدوين و تنظيم بودجه هاي سنواتي، كمتر مشاهده ميگردد كه دولتها در مرحله تخصيص بودجه، از تكليف قانوني خود در قبال تامين منابع مالي مربوط به بيمههاي اجتماعي عدول ننموده و طفره نروند. از اينرو اين امر باعث شده است صندوق هاي بيمه اي صرفا هزينه هاي گسترش طرح و ارائه حمايت ها را از منابع مربوط به سهم مشاركت مردم تامين نمايند كه در برخي موارد: يا اينكه صندوق هاي بيمه اي ناگزير شدهاند از حقوق قانوني بخشي از جمعيت تحت پوشش هزينه بخش ديگري را كه مشاركت كمتري در منابع صندوق داشته اند تامين نمايند. یا اینکه تا حد امكان از سطح خدمات خود بكاهند. یا اینکه با هزينه نمودن ذخائر قبلي خود ماهيت صندوق هاي بيمه اي را كه ماهيتي بين النسلي دارند را با مخاطره روبرو سازند. و یا اینکه با عدم امكان در سرمايه گذاري منابع ورودي، به دلیل تامين عمده تعهدات از منابع ورودي، حقوق نسل آينده را صرف نسل جاري كرده و آيندگان را با مخاطرات و بحرانهاي بسيار پيچيده اي مواجه سازند. علي ايحال با توجه به اينكه دولت محترم نهم مهمترين سياست هاي خود را بر محور گسترش رفاه اجتماعي و عدالت محوري بنا نهاده است انتظار می رود متاثر از مثل حكيمانه فرهنگ غني اسلامي – ايراني "آب كه به خانه رواست به ... " نه تنها با بازپرداخت بدهيهاي دولت به صندوقهاي بيمهاي، بدهي هاي قبلي خويش را بازپرداخت نمايد بلكه در يك فرايند تعريف شده با تامين قسمتي از منابع مالي صندوق هاي بيمه هاي اجتماعي و كاهش از فشارهاي غيرمنطقي بر اين صندوقها، شرايط لازم براي گسترش سطح پوشش و ارتقاء سطح خدمات بيمهاي را براي كليه افراد جامعه فراهم آورد.

حساب هاي قرض الحسنه و هدف گمشده

ترويج و تسري ارزشهاي اسلامي در کليه امور اقتصادي ، فرهنگي ، سياسي و ... کشور جزء افتخارات نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران بوده که از جمله مصاديق اين امور مي توان از تغيير نظام بانکي کشور به بانکداري اسلامي نام برد. يکي از اهداف اساسي بانکداري اسلامي يا بانکداري بدون ربا ، پديد آوردن شرايط استفاده ديگران از مازد منابع مالي افراد ديگر جامعه بدون پرداخت سود و بهره مي باشد. از جمله راه کارهاي اساسي که در اين سيستم طراحي گرديده و در متون اسلامي نيز از آن نام برده شده ، طراحي روشي تحت عنوان قرض الحسنه مي باشد. حساب هاي قرض الحسنه در نظام بانکداري اسلامي اساساً با هدف فراهم آوردن شرايطي براي رفع مشکلات مالي افراد نيازمند بر اساس عقود اسلامي بدون تعيين سود و يا بهره از پيش تعيين شده است. به همين خاطر در سيستم بانکي کشور به اتکاي اصول بانکداري اسلامي همواره تلاش مي گردد تا مازاد درآمد مردم تحت عنوان حساب هاي قرض الحسنه جذب گردد تا نظام بانکي بتواند مازاد درآمد مورد نياز مردم را به عنوان وام قرض الحسنه به ديگر افراد واگذار نمايد. از اين رو به زعم برخي از کارشناسان حوزه رفاه اجتماعي از جمله نگارنده ، شايسته است نظام بانکي کشور وجوه جذب شده مربوط به حساب قرض الحسنه سپرده گذاران را فقط با دريافت کارمزد بانکي جهت تامين هزينه هاي اداري مربوطه، صرفاً در قالب تسهيلات قرض الحسنه بدون بهره به افراد نيازمند واجد شرايط پرداخت نموده و تا حد امکان از صرف منابع موصوف در امور سرمايه گذاري بمنظور کسب سود براي سيستم بانکي اجتناب نمايد. قابل توجه اينکه سيستم بانکي به رغم اعلام مراجع رسمي از حدود 9000 ميليارد که تحت عنوان سپرده هاي قرض الحسنه جمع آوري نموده کمتر از 5000 ميليارد را به عنوان وام قرض الحسنه به افراد متقاضي پرداخت نموده است. خاطر نشان مي سازد اگرچه از نظر قانوني و شرعي، مالکيت سود حاصل از بکارگيري سپرده هاي قرض الحسنه مردم توسط نظام بانکي کشور ، متعلق به بانک مي باشد وليکن استفاده يکطرفه از سود حاصل از منابع سپرده گذاري شده ، در بلندمدت باعث کاهش ارزش سپرده هاي افراد سپرده گذار شده که تداوم اين روش از يک سو باعث کاهش تمايل مردم به سپرده گذاري و از سوي ديگر با توجه به اينکه عموما سپرده گذاران قرض الحسنه در نظام بانکي کشور از افراد متوسط به پايين جامعه هستند عدم استفاده مستقيم سپرده گذاران از سود حاصله موجب تشديد ميزان نابرابري هاي اقتصادي و ضعيف تر شدن بنيه اقتصادي خانواده هاي موصوف خواهد شد: اولا: وقوع تورم در سطح جامعه، همواره ارزش سپرده افراد نسبت به قبل در حال کاهش خواهد داد که در روش سپرده گذاري قرض الحسنه ارزش واقعي (قدرت خريد) ميزان سپرده کاهش خواهد يافت. ثانيا: بواسطه عدم استفاده مستقيم سپرده گذاران از سود ، سود حاصل از منابع مذکور باعث انتقال ثروت از افراد متوسط به پايين جامعه به نظام بانکي خواهد شد. ثالثا : به دليل اينکه برخي از وام گيرندگان، وام مذکور را در امور سرمايه گذاري استفاده مي نمايند و عموما سرمايه گذاران از تمکن مالي بالاتري برخوردارند وام مذکور از يک سو باعث افزايش ثروت افراد وام گيرنده و از سوي ديگر باعث کاهش ارزش سرمايه افراد سپرده گذار خواهد شد که اين مبادله باعث تشديد شکاف بين طبقات اجتماع خواهد شد. اگر چه نظام بانکي در شرايط موجود با تبليغات گسترده و در بسياري موارد اغواء گرايانه از طريق رسانه هاي گروهي تلاش مي نمايند نه تنها از کاهش سپرده گذاري مردم جلوگيري نموده بلکه سعي بر آن است حجم سپرده گذاري موصوف نسبت به قبل همواره بيشتر گردد. ولي بايد اعتراف نمود که توزيع تعدادي جوائز که به هيچ عنوان متناسب با سپرده هاي افراد در بانکها نيست، هرگز نمي تواند از کاهش ارزش سپرده افراد در بانکها بکاهد. البته در خصوص رفع مشکل اول بايد اشاره کرد که متاسفانه نظام بانکداري کشور به جاي اين که متاثر از شيوه هاي اسلامي و فرهنگي مردم را با ترويج فرهنگ احسان و همکاري عمومي و کمک به هم نوع تشويق نماي مازاد در درآمدهاي خويش پس انداز نمايند با نصب پلاکاردهاي اغواء گرايانه متعدد مبني بر احتمال برنده شدن در قرعه کشي ها با جوائزي همچون اتومبيل يا نمايش اتومبيل هاي مختلف در جلو بانک ها بيش از آن که تلاش نمايد، نيت مردم را به سمت برنده شدن سوق دهند قافل از اين که در دين مبين اسلام کرراً تاکيد شده است که ((الاعمال به النيات)). شاهد اين ادعا از يک سو تشديد تبليغات رسانه اي بانکها و موسسات قرض الحسنه قبل از مهلت هاي سپرده گذاري براي تکميل موجودي در قرعه کشي ها و افزايش سپرده گذاري مردم در مهلت زماني تعيين شده معطوف به قرعه کشي ها مي باشد. نکته ديگر که در شرايط موجود بعنوان عمده ترين انتقاد از نظام بانکداري در کشور وجود دارد نوعي رسواگري در سطح جامعه است. بايد توجه داشت در مواردي که بنابه دلايلي افراد قرض گيرنده قادر نيستند در مهلت مقرر اداي دين نمايند ، مطابق با آموزه هاي ديني تاکيد شده است که افراد قرض دهند با مهلت دادن به فرد مقروض با وي مساعدت نمايند اين در حالي است که در نظام بانکي کشور در شرايط جاري علاوه بر اينکه با اخذ جرائم قابل توجه هيچ مهلتي به فرد مقروش داده نمي شود و صرف نظر از انيکه جرائم مذکور از نظر شرعي به زعم بسياري از فقها شبه ناک مي باشد. سيستم بانکي سريعا با رسواگري فرد مقروض وام مربوطه را از محل به اجرا کشيدن اسناد ضمانت از ضامن دريافت نموده و باعث رسوا نمودن فرد مقروض مي گردد. علي ايحال آن چه که بايد مورد توجه سياستگذاران نظام بانکي کشور باشد عبارتست از اينکه در صورتي که نظام بانکداري کشور نتواند در خصوص رفع چالشهاي اساسي فوق الاشاره چاره انديشي نمايد در آينده اي نه چندان دور که قطعا شاهد افزايش فعاليت نظام بانکداري خصوصي در کشور خواهيم بود آرامش انحصاري از چشم بانکهاي دولتي ربوده خواهد شد و بانکداري دولتي کشور در تامين منابع بسيار زياد و کم هزينه قرض الحسنه با چالش هاي اساسي مواجه خواهد شد. به همين خاطر قبل از اينکه نظام بانکي دولتي کشور که نقش اساسي در اقتصاد ملي کشور ايفا مي نمايد با بحران روبرو شود مي بايست با تغيير رفتار بازار سپرده گذاري از سپرده هاي معطوف به اعطاي جوائز به سپردهاي معطوف به ارائه سود يا فروش اوراق مشارکت تغيير جهت نموده و سعي نمايد به جاي ترويج نوعي فرهنگ شانس محوري يا گمبلينگ، خانوداه ها را در افزايش ثروت ياري نموده و از محل سپرده هاي مردم نوعي کمک هزينه مستمر يا سود ماهيانه را به افراد جامعه تزريق نمايند تا مردم بتواند با آرامش بيشتر به تامين هزينه هاي زندگي خود بپردازند. درخاتمه ضمن ارائه برخي انتقادات و پيشنهادات که به اجمال در نوشتار فوق طرح موضوع گرديد اين نوشتار هرگز نمي تواند نفي کننده خدمات نظام بانکداري اسلامي در کشور باشد که بنده و ساير مشتريان، امروز (دهم شهريور) را که به عنوان روز بانکداري اسلامي نام نهاده شده صميمانه به پاس زحمات کليه کارشناسان و دست اندرکاران نظام بانکي کشور به ايشان تبريک عرض مي نمائيم.

توسعه و اجراء توانبخشي

· مقدمه · رويكرد چند بخشي · معيار برنامه · اجزاء برنامه هاي توانبخشي مبتني برجامعه · بخش هاي درگير در توسعه و اجراء توانبخشي مبتني بر جامعه ونقش آنها · چكيده مقدمه اين اثر بر مفهوم توانبخشي مبتني بر جامعه(CBR )تاكيد دارد و در اينجا سعي براين نيست كهCBR تعريف شود، گرچه در سالهاي اخير آشكار شده است كه CBR به تعريف در نمي آيد.اين امر بدليل سادگي و پيچيدگي CBR است كه به سردرگمي در باره معني آن منجر شده است.سادگيCBR با تاريخچه شروع آن با ارائه خدمات توانبخشي اوليه به افراد معلول در جوامع آنها مرتبط مي باشد(1).پيچيدگي CBR نيز ناشي از مفهوم جاري آن است ، بدين معني كه برنامه CBR بايد چند بخشي (چند نظامي)باشد در نتيجه بتوانند از تمام زمينه هايي كه براي بهبود كيفيت زندگي افراد معلول ضروري است ، حمايت نمايند.اين پيچيدگي نياز به هماهنگي ، مشاركت و همكاري نزديك بين تمامي سازمانهاي دولتي وغير دولـــتي را در همه سطوح مــــورد تا ئيد قرار مي دهد. مفهوم اساسي و ذاتي رويكرد چند بخشي CBR ، تمركز زدايي مسئوليت ها ومنابع ، هم انساني و هم مالي ،در جهت سازمانهاي سطح جامعه است.در اين رويكرد ،خدمات مؤسسه اي و فرا مؤسسه اي دولتي وغير دولتي بايد از ابتكارات و سازمانهاي جامعه حمايت كنند. براي تحقق موفقيت آميز رويكرد چند بخشي، لازم است كه ظرفيت هاي خدمات دولتي و غير دولتي در اغلب كشورهاي منطقه آسيا واقيانوسيه بهبود يابد.بهبود ظرفيت ها و مهارتها براي تسهيل مداخله جامعه از اهميت ويژه اي برخوردار است.اينكار وفعاليت هاي مربوط به آن ، بايد بطور نزديك هماهنگ شوند تا از كاربرد مطلوب منابع محدود واندك اطمينان حـــاصل شود.بر طـــبق مفهوم چـــند بخشـي ، نظام هاي موجود در سطح جامعه و سازمانهاي دولتي وغير دولتي كه در تعامل و ارتباط با همديگر هستند ، توسعه داده مي شوند. عامل ديگر براي موفقيت رويكرد چند بخشي ، قادر سازي جامعه براي به عهده گرفتن مسئوليت براي حصول اطمينان از اين است كه همه اعضاء آن از جمله افراد معلول به تمام منابع موجود درآن جامعه دسترسي برابر دارند و آنها قادرند بطور كامل در زندگي اجتماعي ،فرهنگي اقتصادي وفرهنگي جامعه مشاركت كنند.اين رويكـــرد اطمينان مي دهد كه آنچه واقعا بنام CBR انجام مي شود، متناسب با واقعيت جامعه و متعلق به جامعه است. رويكرد چند بخشي نقطه شروع درك CBR ، رويكرد مورد توافق زير است كه توسطILO,UNESCO,WHO در سال 1994 ارائه شده است(2): توانبخشي مبتني بر جامعهCBR)) راهبردي است در درون توسعه جامعه براي ارائه خدمات توانبخشي ، تساوي فرصت ها ، و تلفيق اجتماعي تمامي افراد معلول . CBR از طريق تلاشهاي مشترك افراد معلول ، خانواده ها ، جامعه و خدمات بهداشتي . آموزشي ،حرفه اي و اجتماعي تحقق مي يابد. اين رويكرد ، رويكردي است چند بخشي و همه خدمات دولتي و غير دولتي را كه از جامعه حمايت مي كنند ،شامل مي شود.بسياري از خدماتي كه مي توانند فرصت هايي را براي افراد معلول فراهم كنند و از آنها حمايت نمايند ، بطور سنتي در رابطه با برنامه هاي CBR و افراد معلول مورد توجه قرار نمي گيرند.در اين خصوص مي توان به مثالهايي از جمله سازمان هاي توسعه اجتماعي ،خدمـــات توسعه كشـاورزي و برنامه هاي مربوط به آب و ترويج بهداشت اشاره نمود. در رويكرد ILO-UNESCO-WHO در موردCBR ، از عبارت ”در درون توسعه جامعه ”، راهبرد زير كه توسط سازمان ملل پيشنهاد شده ، نتيجه گرفته مي شود(3): ….بهره مندي ، ( در يك برنامه تلفيق يافته)(4) از رويكردها و تكنيك هايي كه بر جوامع ،به عنوان واحدهاي اقدام تكيه مي كنند و تلاش مي نمايند تا حمايت از بيرون از جامعه را با حق تعيين سرنوشت و تلاش محلي سازمان يافته در هم آميزند و به همان نسبت در صدد است ابتكارات و رهبريت محلي را به عنوان ابزار مهم تغيير، فعال نمايند. در بافت CBR ، جامعه عبارت است از: الف ) گروهي از افراد كه داراي علائق مشترك هستند و با همديگر به طور منظم در تعامل هستند. . ب) يك واحد جغرافيايي ، اجتماعي يا اداري دولت . معيار برنامه توسعه و اجراي برنامهCBR بايد بر اساس معيارهاي زير باشد: 1-افراد معلول بايد در برنامه هايCBR در تمام مراحل و سطوح از جمله در طراحي مقدماتي برنامه و اجرائ آن گنجانده شوند.بمنظور اهميت دادن به مداخله آنها ، بايد نقش روشني در تصميم گيريها داشته باشند. 2-هدف اوليه فعاليت هاي برنامه CBR بهبود كيفيت زندگي افراد معلول است. 3-يكي از تاكيدهاي برنامه CBR ، كار باجامعه براي ايجاد نگرش هاي مثبت نسبت به افراد معلول و ايجاد انگيزه در اعضاء جامعه براي حمايت و مشاركت در فعاليت هاي CBR است. 4- تاكيد ديگر برنامه هاي CBR ، حمايت از افراد با معلوليت هاي گوناگون ( جسمي ، حسي ، رواني ، و ذهني ) ، در سنين مختلف از جمله افراد سالمند ، همچنين افراد مبتلا به جذام و صرع است .همچنين ساير افرادي است كه ممكن است توسط جامعه به عنوان افراد نيازمند به حمايت ويژه تشخيص داده شود. 5- تمام فعاليت ها در برنامه CBR بايد نسبت به وضعيت دختران و زنان حساس باشد، بدين دليل كه در بسياري از جوامع منطقه آسيا و اقيانوسيه با زنان بطور عادلانه رفتار نمي شود و هنگاميكه دچار معلوليت مي شوند ، مشكلاتي كه در زندگي مــواجه مي شوند، دو برابر مي گردد. علاوه بر اين ، زنان معمولا اولين مراقبت كننده از تمام افراد معلول در خانواده هستند. 6- برنامه هاي CBR بايد انعطاف پذير باشند تا بتوان آنها را در سطح محلي و در درون بافت شرايط محلي پياده نمود.همچنين نبايد تنها يك مدل مشخص از CBR وجود داشته باشد ، زيرا بافت هاي اجتماعي و اقتصادي گوناگون و نيازهاي متعدد جوامع ، راه حلهاي گوناگون تقاضا مي كنند. برنامه هاي انعطاف پذير ومحلي ،از مداخله جامعه اطمينان مي دهد و به مدلهاي متنوعي از برنامه كه متناسب با محل هاي مختلف هستند ، منجر مي شود. 7-برنامه هاي CBR بايد با ارائه خدمات در سطح محلي هماهنگ باشند.اعضاء جامعه به ندرت نقش ها و تخصص هاي مختلف را كه بخشي از حمايت هاي فراهم شده براي افراد معلول است ، درك مي كنند.آنها فقط تمايل دارند مشكلات مربوط به معلوليت را ببينند و مي خواهند صرفا به ‍ْ روزنه ايْ ‌‌‌‌از كمك دست بيابند و بجاي درك كليت آنچه كه زندگي يك عضو معلول جامعه را تشكيل مي دهد ، ممكن است فقط براين نكته تاكيد كنند كه در باره يك ”مشكل” خاص به كجا بروند و چه كسي را ببينند. اجزاء برنامه هاي توانبخشي مبتني بر جامعه اجزاء برنامه هاي CBR بايد شامل موارد زير باشد: 1-ايجاد نگرش مثبت نسبت به افراد معلول : اين جزء از برنامه هاي CBR براي حصول اطمينان از تساوي فرصت ها براي افراد معـــلول در درون جامعه ضــــروري است.نگرش هاي مثبت در ميان اعضاي جامعه را مي توان بوسيله مداخله آنها در فرآيند طراحي و اجراي برنامه و بوسيله انتقال دانش در مورد معلوليت به اعضاي جامعه ايجاد كرد. 2-پيش بيني خدمات عملكردي توانبخشي : اغلب افراد معلول نياز به حمايت دارند تا بتوانند بر اثرات محدوديت عملكردي معلوليت غلبه كنند يا آنها را به حداقل برسانند.در جوامعي كه خدمات تخصصي در دسترس نيست به همياران CBR بايد براي فراهم كردن خدمات توانبخشي اوليه در زمينه هاي زير آموزش داده شود: - پزشكي - خدمات مراقبت از چشم - خدمات شنوايي - فيزيوتراپي - كاردرماني - آموزش تحرك و جهت يابي - گفتاردرماني - مشاوره رواني - اورتز و پروتز - ساير خدمات 3- پيش بيني فرصت هاي آموزشي وتربيتي : افراد معلول بايد به فرصت هاي آموزشي بطور مساوي دسترسي داشته باشند و به گونه اي تربيت شوند كه قادر گردند از فرصتهايي كه در زندگي شان پيش مي آيد بهترين استفاده را بنمايند.در جامعه ايكه خدمات تخصصي در دسترس نيست يا وجود ندارد ،به همياران CBR بايد در سطوح اصلي خدمات در زمينه هاي زير آموزش داده شود: - مداخله به هنگام در دوره كودكي و ارائه خدمات ارجاعي ، بويژه جهت دريافت خدمات توانپزشكي - آموزش در مدارس عادي - آموزش غير رسمي در جايي كه مدرسه عادي وجود ندارد. - آموزش ويژه در مدارس عادي يا ويژه - آموزش زبان اشاره - آموزش خط بريل - آموزش مهارتهاي روزانه زندگي 4-ايجاد فرصت هاي كسب درآمد در سطح خرد و كلان: افراد معلول لازم است به فعاليت هاي كسب درآمد در سطح خرد و كلان در هر جا كه ممكن است دسترسي پيدا كنند، مثل كسب اعتبار مالي از طريق نظام هاي موجود.در نواحي فقير نشين و روستايي ،فعاليت هاي كسب درآمد بايد بر مهارتهاي شغلي محلي تمركز يابد.آموزش اين مهارتها بوسيله اعضاء جامعه به نحو بهتر انتقال مي يابد و آنها با حداقل حمايت مي توانند بسادگي مهارتها و دانش خويش را به افراد معلول انتقال دهند. 5-پيش بيني تسهيلات مراقبتي :غالبا ،افراد با معلوليت هاي گسترده ، نيازمند حمايت هستند.هنگاميكه آنها هيچ خانواده اي براي مراقبت ندارند يا خانواده شان در مراقبت از آنها مستاصل است براي كمك به بقاء آنها ،بايد در جامعه ايكه مي توانند حمايت مورد نيازشان را دريافت كنند ، تسهيلات مراقبتي درازمدت فراهم گردد.علاوه براين، براي خانواده هايي كه شاغل هستند يا براي انجام ساير فعاليت ها نياز به استراحت دارند، ممكن است ارائه تسهيلات مراقبت روزانه لازم باشد. 6-پيشگيري از علل معلوليت :از بسياري از معلوليت ها مي توان بوسيله اقدامات نسبتا ساده پيشگيري نمود.تغذيه مناسب يكي از راههاي با اهميت پيشگيري از معلوليت هاست.ديگر زمينه مهم پيشگيري از معلوليت ها ،شناسايي معلويت در كودكان خردسال و مداخله به هنگام در طي رشد آنها جهت به حداقل رساندن اثرات اختلال است.ديگر زمينه هاي مهم پيشگيري از معلوليت عبارتنداز:فعاليت هايي كه براي كاهش شمار حوادث و تصادفات در منزل ، جاده ها و محل كار انجام مي گيرد و همچنين ساير ابتكاراتي كه براي تشويق مردم جهت پيگيري شيوه هاي سالم زندگي در طول دوره حيات ارائه مي شود. 7-مديريت ، نظارت و ارزشيابي:اثربخشي و كارآيي تمام اجزاء برنامه CBR ، هم در جامعه و هم در زمينه ارائه خدمات خارج از جامعه ، به اقدامات مؤثر مديريت بستگي دارد.تاثير فعاليت هاي برنامه بايد به طور منظم اندازه گيري شود.به افراد بايد در مورد اقدامات مؤثر مديريت آموزش داده شود.داده ها بايد جمع آوري شوند و مورد بررسي و ارزشيابي قرار گيرند تا اطمينان حاصل شود كه اهداف برنامه برآورده مي شوند.بدين طريق ، مؤفقيت يا عدم مؤفقيت برنامه CBR را مي توان صادقانه اندازه گيري نمود. بخش هاي درگير در توسعه و اجراي توانبخشي مبتني بر جامعه نخستين گام براي شروع برنامه هاي CBR و تسهيل توسعه آن مي تواند از سوي هر يك از گروههاي زير برداشته شود.با اين حال ،اثربخشي CBR و توسعه درازمدت و پايداري هر گام نخستCBR به هماهنگي ، مداخله و مشاركت تمامي هفت گروه زير نياز دارد. اين هفت گروه و نقش هاي پيشنهاد شده براي آنها بقرار زير است: 1-افراد معلول افراد معلول در تمام سطوح برنامه هاي CBR و در هر موقعيت در درون برنامه مي توانند و بايد مشاركت داشته باشند.آنها از اثرات شرايط محلي بر روي خويش آگاهي دارند واحتمالا درك خوبي از اثرات مذكور بر روي همتايان معلول دارند.آنها همچنين مي دانند كه اختلال در بافت خانواده ، جامعه و ملت ، واقعا به چه معني است.اين دانش آنها را قادر مي سازد تا از جمله اعضاي بسيار مؤثر تيم CBR باشند.آنها مي توانند به عنوان الگوهاي ايفاء نقش براي معلولين و مشاوران ساير افراد معلول موثرتر از افراد غير معلول باشند.افراد معلول نقش مهمي نيز در آموزش جامعه دارند و در مقام آموزش دهندگان جامعه و به عنوان مثالهاي زنده اي از افراد معلول كه سهم بسزايي دارند فعاليت مي كنند و به آنها بايد فرصت هاي لازم داده شود و مورد حمايت قرار گيرند.برنامه CBR بايد همچنين توسعه سازمانهاي خوديار معلولين را درسطح جامعه تسهيل نمايد. 2-خانواده هاي افراد معلول خانواده ها مسئوليت اوليه را براي مراقبت از همه اعضاي خويش به عهده دارند و در سطح محلي در صف اول حمايت از معلولين وكمك به آنها قرار دارند.از اينرو خانواده ها بايد در فعاليت هاي برنامه CBR گنجانده شوند.در جايي كه فرد معلول به هر دليل قادر به بيان نيازهاي خود نيست ، يكي از اعضاي خانواده بايد مسائل ومشكلات وي را بيان كند و به عنوان يكي از اعضاي قانوني سازمانهاي معلولين لحاظ شود.اعضاي خانواده هاي داراي تجربه در خصوص مراقبت از افراد معلول ، افرادي هستند كه غالبا”برنامه هاي CBR را آغاز مي كنند و مؤثرترين شركت كنندگان در همه سطوح هستند يا ثابت مي كنند كه مي توانند موثرترين باشند. 3- جامعه اعضاي جامعه بايد در برنامه هايCBR در تمام سطوح درگير شوند زيرا آنها از پيش با شرايط محيطي ، اقتصادي ، وضعيت سياسي محل و نحوه كار با آنها آشنايي دارند.آنها همچنين در باره قابليت دسترسي ، قابليت دستيابي و اثربخشي خدمات توانبخشي موجود در محل آگاهي دارند و فردي را كه در جامعه مورد توجه افراد جامعه قرار مي گيرد تا رهبر يا هميار جامعه شود و اينكه كدام يك از اعضاي جامعه دانش و مهارتهاي لازم را براي آموزش ديگران در فعاليت هاي اقتصادي در سطح خرد دارند، مي شناسند.آنها افرادي هستند كه در جامعه احتمال اينكه بخواهند زندگي نمايند ، كار كنند و بمــانند ، بيشتر است.مداخله جامعه معمولا به موافقت و تصويب رسمي يا غير رسمي رهبران جامعه نياز دراد. 4- دولت ها (محلي ،منطقه اي ، ملي) ذولت ها مهمترين نقش را در توسعه و پايداري برنامه هايCBR به عهده دارند.همكاري ،حمايت و مداخله آنها براي اينكه CBR كل جمعيت را پوشش دهد و پايدار باشد ، ضروري است.دولت ها بايد توسعه ساختار كامل برنامه ازجمله نظام ارجاع و همچنين فعاليت هاي درون جامعه را اجرا و هماهنگ كنند.دولت ها بايد منابع لازم را براي سازمانهاي غيردولتي (NGOs) وفعاليت هاي جامعه فراهم نمايند.همچنين بايد اطمينان يابند كه وضع قوانين (قانونگزاري) تبعيض آميز تغيير مي يابد و حقوق افراد معلول تضمين مي گردد و مورد حمايت قرار مي گيرند. 5-سازمانهاي غيردولتي ، سازمانهاي محلي ، منطقه اي ، ملي و بين المللي سازمانهاي غيردولتي (NGOs)،از جمله سازمانهاي افراد معلول ،اغلب قادر هستند منابع و مهارتهايي را كه براي تسهيل برنامه هاي جديد ، بويژه در نواحي كه منابع مورد نظر وجود ندارد،فراهم كنند.آنها مي توانند رويكردهاي جديد يراي CBR ارائه دهند و برنامه هاي آموزشي را براي كارمندان دولت، همياران CBR ،افراد معلول ، خانواده ها و اعضاء جامعه فراهم كنند..NGOها در تسهيل توسعه اعضاء جامعه به عنوان رهبران برنامهCBR مؤثر هستند .آنها اغلب مي نوانند تسهيلات مراقبت طولاني مدت را براي افراد داراي معلوليت هاي گسترده كه خانواده هايشان نمي توانند يا نمي خواهند ازآنها مراقبت كنند ، بهتر فراهم كنند. 6-متخصصين علوم پزشكي ،متخصصين علوم بهداشت ،آموزگاران ، جامعه شناسان وساير متخصصين متخصصين اغلب در موقعيتي هستند كه مي توانند به عنوان مربيان و آموزگاران ، با قرار دادن دانش و مهارتهايشان در دسترس اعضاء جامعه و همياران برنامه هايCBR توسعه برنامه هاي جديد را تسهيل نمايند.آنها همچنين مي توانند اطمينان دهند كه از تلاشهاي جامعه با قابل دستيابي و دسترس بودنشان در نظام ارجاع حمايت مي كنند.وقتي آنها در خدمت دولت باشند ، مي توانند از توسعه برنامه هاي CBR بعنوان يك شيوه مؤثر براي تامين سريع خدمات سطح محلي حمايت كنند و آنرا ارتقاء بخشند. 7-بخش خصوصي (تجارت و صنعت) بخش خصوصي نسبت به برگشت بخشي از سودهاي فعاليت هاي خود به جوامعي كه از آن حمايت مي كند ، تعهد اجتماعي دارد.در گذشته ، اين حمايت ها به طور وسيعي به صورت خيريه بوده است.امور خيريه ، هنگامي رخ مي دهد كه افراد خير آنچه را كه احساس مي كنند مورد نياز افراد معلول يا مناسب آنها است ، ”اهدا مي كنند”.اين رويكرد در خصوص حمايت از افراد معلول براي مدت طولاني مناسب نيست و لازم است تغيير يابد .حمايت از فعاليت هاي برنامه CBR نياز به امور خيريه را كاهش مي دهد.حمايت ازCBR يك راه بسيار مناسب براي هدايت منابع به جوامع و افراد معلول است .با حمايت از برنامه هاي CBR،بخش خصوصي بخاطر مداخله اجتماعي اعتبار كسب مي كند .ضمن ايتكه تضمين مي شود كه از حمايت هاي آن استفاده مؤثر و كارآمد بعمل مي آيد.اما كدام اعضاء آموزش ديده و فهيم مي دانند كه نياز جامعه شان ، اغلب چيست؟ چكيده در سالهاي اخير ،مفهوم چندبخشي (يا چند نظامي) CBR تكامل يافته است.اين مفهوم بر كار با جامعه و از طريق جامعه تاكيد مي كند تا نگرشهاي مثبتي نسبت به افراد معلول ايجاد كند ‌، حمايت لازم را از افراد معلول فراهم كند ، و تغييرات ضروري را در محيط و نظامهاي ارائه خدمات ايجاد كند. در پاسخ به اين تحول مفهومي ، اكنون CBR بعنوان يك برنامه توسعه اجتماعي تعريف مي شود كه داراي هفت جزء متفاوت زير است: 1-ايجاد نگرش مثبت نسبت به افراد معلول ، 2-پيش بيني خدمات توانبخشي 3-پيش بيني فرصت هاي آموزشي و تربيتي ، 4-ايجاد فرصت هاي كسب درآمد در سطح خرد و كلان، 5-پيش بيني تسهيلات مراقبتي، 6-پيشگيري از علل معلوليت ها، 7-نظارت وارزشيابي منابع ، مهارتها و ابتكارت براي شروع و تداوم برنامه هاي CBR به همكاري و تشريك مساعي هفت گروه زير نياز دارد: 1-افراد معلول، 2-خانواده هاي افراد معلول، 3-جامعه، 4-دولت(محلي ، منطقه اي ، ملي ،بين المللي) 5-سازماهاي غيردولتي ،سازماناي محلي ،منطقه اي ،ملي ، بين المللي، وسازمانهاي افرا معلول 6-متخصصين علوم پزشكي ، متخصصين علوم بهداشتي ،آموزگاران ،جامعه شناسان و ساير متخصصين 7-بخش خصوصي (تجارت و صنعت) زير نويس ها: · تهيه شده بوسيله گروه مؤلفين كميته بين سازماني آسيا واقيانوسيه (RICAP)در موردCBR ، كميته فرعي مربوط به امور معلوليت.ESCAP به عنوان يك دفتر كميته فرعي خدمت مي كند . تمامي اعضاء در تهيه اين سند سهيم بوده اند. كميته فرعي ،در چهاردهمين جلسه خود در ماه مي 1997 ،سند مذكور را باتمام رساند و براي مشخص كردن مرحله مياني دهه افراد معلول منطقه آسيا واقيانوسيه آنرا تصويب كرد. 1- تاكيد بيانيه ”بهداشت براي همه” آلماتا، بر مراقبت بهداشتي اوليه از جمله ارائه خدمات به افراد معلول بود .اين بدين مفهوم است كه به توسعه اولين مدل هاي CBR كه بر ارائه خدمات توانبخشي اوليه در جامعه تاكيد داشت منجر گرديد. 2-توانبخشي مبتني بر جامعه (CBR)براي افراد معلول و با آنها ، مقاله موقعيت مشترك،1994،,UNESCO,WHO,ILO 3-به سند5/291 E/CN/ مراجعه نماييد. 4-تعريف اصلي از ”تحت يك برنامه ” به ” در يك برنامه تلفيق يافته ” تغييريافته است.

خرافات

مقدمه

کلمه خرافات همواره با زمینه سیاسی و اجتماعی هر کشور پیوند دارد به همین جهت ارائه تعریف دقیق از آن به سختی امکان‌پذیر است. خرافه را هر نوع عقیده نامعقول و بی‌اساس تعریف کرده‌اند. حقوق‌دانان نیز برای تمایز قایل شدن بین خرافات از دیگر باورها به مفهوم انسان معقول متوسل می‌شوند و بر این اساس خرافه چنین تعریف می‌کنند: هر عقیده و عملی که آدمهای معقول و تحصیل کرده آن را خرافی می‌شناسند.

استعمال لفظ خرافه نسبی است و به زمان و مکان بستگی دارد. چنان که اروپایی قرون وسطی غرق در عقایدی بود که امروز خرافی شناخته می‌شوند. دنیای آن زمان پر بود از جادوگران ، دیوها و پری‌ها. پزشکی آنان با جادو آمیخته بود و معجزه برای آنان یک پدیده روزمره بود. در مقابل ، برخی عقاید که آن زمان خرافات شناخته می‌شد، مثلا زمان آبستن باید خود را در معرض محرکات خوشایند قرار دهند تا فرزند تندرست داشته باشند.

 

انواع خرافات

·         یکسری از خرافت بخشی از نظام باورهای مشترک اجتماعی هستند مثل باور به خوش شانسی یا بدشانسی ، فال زدن و...

·         طبقه دیگر از خرافات ، تجربه‌های غیبی مانند ادراک فراحسی و اعتقاد به نیرو و توانایی ذهن در حرکت دادن اشیا می‌باشد.

·         نوع دیگر خرافات شخصی است و آن باورها و رسومی است که یک فرد شخصا و برای خود ابداع کرده و بر این باور است که برای موفقیت در کارها یا پیشگیری از یک خطر به یکسری اعمال دست بزند. مثلا به هنگام نوشتن باید با قلم معینی شروع کند و یا وسایل میز به طرز خاصی آرایش یابند.

منشا و علت ایجاد خرافات

اگر خرافات حاصل اشتباه در ادراک ، حافظه یا قضاوت باشد اصلاح آنها باید کار ساده‌ای باشد. یا اگر خرافات ناشی از فشارهای اجتماعی باشد باید از بین رفتن این فشارها ، خرافات نیز از بین بردند اما واقعیت این است که مردم به سختی دست از افکار خرافی برمی‌دارند و سرسختانه به آنها چسبیده‌اند به همین جهت احتمال می‌رود خرافات ، ریشه در درون شخصیت افراد داشته باشد.

اسپینوزا درباره خرافات و عدم قطعیت می‌نویسد: اگر آدمیان قواعد مشخصی برای اداره امور زندگی خود در اختیار داشتند و یا بخت همیشه با آنها یار بود، هرگز به خرافات روی نمی‌آوررند. اما چون اغلب به مشکلات برمی‌خورند که قواعد موجود پاسخگوی آنها نیست، بین ترس و امید سرگردان شده و سخت زود باور می‌شوند.

سیر تحولی و رشد

با توجه به مطالب بالا ، لازم می‌آید که پژوهشهای نظامداری در این‌باره انجام گیرد. مثلا آیا روز سیزدهم ماه واقعا روز نحسی است یا نه؟ به این منظور می‌توان مثلا تعداد تصادفهایی را که در این روز بخصوص در مقایسه با روزهای دیگر اتفاق می‌افتد بررسی کرد و اگر تعداد آنها در این روز نسبت به روزهای دیگر بیشتر بود، نتیجه گرفت که این عقیده صحیح است.

اما باید به این واقعیت مهم توجه کرد که باورها و عقاید ، فقط چیزهایی نیستند که درون سر قرار داشته باشند، بلکه آنها بر رفتار ما تاثیر می‌گذارند. مثلا اگر مردم ایمان راسخ داشته باشند که سیزدهم ماه ، روز نحسی است همین اعتقاد ، در رفتار آنها تاثیر گذاشته و آنها را در آن روز بخصوص ، حساس‌تر ، مضطرب‌تر و مرددتر ساخته و احتمال تصادفات در تمام این شرایط بالاتر می‌رود.

چشم انداز آینده بحث

شواهد در حاضر حاکی از آن است که وقتی امکان کنترل محیط کمتر می‌شود گرایش مردم به خرافات بیشتر می‌شود. وقتی افراد احساس می‌کنند که نمی‌توانند برای شرایط زندگی خود که از آن راضی نیستند کاری یا تغییری انجام دهند به افکار و عقاید خرافی متوسل می‌شوند. تحقیقات نشان می‌دهند که انواع رفتارهای خرافی در طبقه پایین اجتماع ، افراد دارای سطح هوشی و تحصیلاتی پایین و آنهایی که در محیط خانوادگی خود دارای والدین مستبد و انظباط خشن هستند، بیشتر دیده می‌شود. راه حل نهایی که اغلب برای مبارزه با رفتارهای خرافی پیشنهاد می‌شود آموزش و پرورش مردم است.