شادي
- شادي در نظريه اليس: ميگويند نقطه شروع به هنگام تلاش براي شاد كردن خود اين است كه بدانيم غمگين آفرين مرحله يك زنجيره 3 مرحلهاي ميباشد. مرحله Aيك رويداد فعال كننده است كه مثلاً ميتوان طرد شدن از سوي ديگران باشد و مرحشله Bتركيبي از واكنشهاي عقلاني و غير عقلاني به آن رويداد است و سرانجام مرحله C حالت افسردگي شديد يا غمگيني است. عمدهترين روش براي خلق مجدد شادي تغيير دادن افكار خود مخرب است كه اكثراً در پي تجربهي رويدادهاي ناخوشايند زندگي روي ميدهد.

2- نظريه دانير، لوكاس، سوه و اوشي: بر طبق اين نظريه، شادكامي ارزشيابيهايي است كه افراد از خود و زندگي شان بعمل ميآورند و اينها ميتوانند جنبه شناختي و عاطفي داشته باشند و ويژگي افراد شادكام عبارت است از داشتن دستگاه ايمني قوي تر و عمر طولانيتر، برخورداري از روابط اجتماعي بهتر و مقابله موثر با موقعيتهاي مشكل.
3- نظريه اريكسون: اريكسون (2003) شادكامي را هدف نهايي زندگي و شادكامي واقعي را در پرتو معني دار و ارزشمند زندگي ميداند و اعتقاد بر اين است كه شادكامي و خوشبختي ذهني موقعي به دست ميآيد كه افراد به اهداف مبتني بر ارزشها و نيازهاي خود جامعه عمل بپوشانند.
4- نظريه توماس جفرسون: تعقيب شادكامي و خوشبختي يكي از حقوق اوليه و انساني هر فرد است و ارزش و اهميت آن به اندازه زندگي و آزادي است.
5- نظريه ويليام جيمز: شادكامي را به عنوان توافق و سازگاري بين حياط دروني شخص و تجربههاي خارجي او تعريف ميكند.
6- نظريه ژان ژاك روسو: خوشبختي يعني يك حساب بانكي خوب، يك غذاي خوب و بالاخره هضم كامل غذايي كه خوردهايم.
7- نظريه مونتسكيو: اگر شخص آرزو كند خوشبخت يا شاد كام باشد اين آرزو به سادگي بر آورده ميشود. اما مشكل آن است كه هر يك از ما تمايل داريم از ديگران خوشبخت تر باشيم.
8- نظريه فريد من: شادكامي را بر اساس امكان دسترسي به تفريحات و فعاليتهاي هيجان آور و اوقات خوشي تعريف كرده است.
9- نظريه مقايسه اجتماعي: ميگويد كه خوشبختي نتيجه اين احساس شخص است كه اوضاع و احوال و شرايط زندگي او بسيار مطلوبتر از اوضاع و احوال و زندگي ديگران است.
شادی در زندگی اجتماعی
شادى چيست؟ حالتى درونى كه هيچ ارتباطى با عوامل بيرونى ندارد يا احساسى كه محيط اجتماعى بر آن تاثير مى گذارد؟ انتخاب هركدام از دو تعريف فوق از آنجا مهم است كه راه هاى متفاوتى براى نيل به شادى و فرحى پيش روى افراد مى گذارد. درونى انگاشتن مطلق شادى با كسب آن از طرق معنوى گره خورده و بر پايدارى و گذرا نبودن اين حالت تاكيد دارد. با اين تعريف، شادى به عنوان سرور و انسان هاى شاد به عنوان انسان هاى سعادتمند تلقى مى شوند. در كتب دينى افرادى كه شاد، مسرور و متهيج هستند و بر شادى هاى مقطعى و گذرا دل خوش نمى كنند انسان هاى سعادتمند معرفى شده اند. ابوعلى سينا در كتاب «بهجت و سعادت» بر اين اعتقاد است كه سعادت، نوع خاصى از لذت است كه با دخالت قوه عاقله پديد مى آيد.
بنابراين انسان تا به عرصه عقل و كمالات مربوط به آن وارد نشده و در محدوده حس، خيال، وهم و لذايذ آن باقى بماند به سعادت، شادى و شادابى متناسب با آن نمى رسد. به اين ترتيب سعادت مراتب مختلفى دارد كه شامل شادى روحانى و نشاط و سرور جسمانى است.
مطابق تعابير دينى جايگاه شادى هاى طبيعى و دنيوى [پايدار] كه با لذت هاى محسوس همراهند در زندگى مادى و جايگاه شادى هاى معنوى و اخروى [پايدار] در جنت رضوان الهى است. نكته مهم اينكه در آموزه هاى دينى، ممنوع و مقيد شدن برخى از مراتب و اقسام شادى در بعضى حالات، به سبب مزاحمتى كه بين آن رتبه با مرتبه بهتر و برترى از شادى و سرور وجود دارد، توصيه شده است. اديان الهى براى رفع غم و اندوه، شادى هاى مستقل را نهى كرده و آنان را موجب تشديد غم و اندوه دانسته اند. در عين حال اما بر شادى و سرور حقيقى سفارش شده و برخى انواع غم كه حسب ذات افراد انسانى، آنان را به سوى مطلوب و محبوب يعنى رضايت و شادى نامحدود و بيكران مى رساند نيز مطلوب دانسته اند.
علاوه بر تعاريف و مصاديق شادى در دين، اين مقوله مورد علاقه جامعه شناسان، روانشناسان، مردم شناسان و متخصصان ساير علوم نيز هست. در اين ميان، جامعه شناسى، شادى را علاوه بر حالتى درونى به مثابه پديده اى اجتماعى درنظر مى گيرد و بر تاثير مولفه هاى اجتماعى و فرهنگى بر آن صحه مى گذارد. دكتر سعيد معيدفر عضو هيات علمى دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران، صورت واضح شادى را تجلى حالت فرحى در چهره، رفتار و برخوردهاى افراد مى داند و مى گويد: پايه اصلى شادى و غم در درون انسان است اما چون انسان موجودى اجتماعى است شادى و غم او تا حد زيادى تحت تاثير روابط با ديگران، ميزان كسب موفقيت ها، تامين نيازها و انتظاراتش از محيط اجتماعى و حتى خدا است.
گرچه امروزه راه هاى متفاوت تجلى و نيل به شادى در فرهنگ هاى گوناگون به رسميت شناخته شده است اما به طور كلى خنده، هيجان و حالت وجد به عنوان نماد جهانى شادى در نظر گرفته مى شود. برخى نيز با اعتقاد بر اينكه صور بيرونى رفتار انسان حسب صورت، قابل شناسايى نيست بر فهم و درك آن رفتار و حركت بر اساس يك فرهنگ خاص تاكيد مى كنند. معيدفر در اين خصوص مى گويد: نيات آدم ها در پشت رفتارشان تا حد زيادى تعيين كننده است. گاهى افراد مى خندند اما خنده آنها از سرشادى نيست، ناشى از يك نوع افسردگى، عدم موفقيت، طعنه به خود يا ديگرى است.
آرامش به عنوان يكى از زمينه هاى ايجاد شادى اگرچه در گرو عوامل مختلفى است اما رضايت از حيات، اعتقاد به وجود و نيز حمايت از سوى خداوند خصوصاً در آدم هاى ديندار در ايجاد اين حالت در انسان مهم است. كارشناسان بر دعا به عنوان حالتى روحانى كه موجب انبساط خاطر شده تاكيد كرده اما استفاده از نعمات دنيوى را هم فراموش نمى كنند. آنان با اشاره به اينكه توصيه هاى دين در استفاده از نعمات و آفريده هاى الهى، تنظيم روابط اجتماعى و ايجاد صلح نبايد تحت تسلط ساير جنبه ها قرار گيرد. معتقدند بسيارى از شادى ها در ارتباط با اجتماع [خانواده و دوستان] و نيز درك متقابل و همكارى ميان افراد يك گروه ايجاد مى شود. معيدفر در مواجهه با اين موضوع تاكيد مى كند: كسانى كه دين را صرفاً در وجوه غمبار آن خلاصه مى كنند درك صواب و درستى ندارند. خداوند نعمت هاى بسيارى براى بشر آفريده است كه استفاده از آنها انسان را شاد مى كند، برگزارى همه روزه به صورت يكنواخت و به يك سبك، حتى مى تواند حالات روحانى را كه به انسان شادى مى دهد زير سئوال ببرد.
وى در عين حال بر تائيد بسيارى از رسوم شادى آور ملى و باستانى ايرانى از سوى اسلام اشاره مى كند و سيره پيامبر و ائمه در بروز شادى و پنهان كردن غم را دليل توجه ويژه اسلام به شادى و نهى غم و عبوسى مى داند. از آنجا كه خارج كردن بسيارى از مراسم ملى- دينى از حالت جمعى به تضعيف هويت جمعى كه منبع شادى است مى انجامد تقويت روح جمعى در فعاليت هاى گسترده اجتماعى به نبود احساس گسست از اجتماع ميان تك تك افراد جامعه منتهى مى شود.
• عرصه عمومى از نبود شادى رنج مى برد
شرايط تاريخى، جغرافيايى هر كشورى، در ايجاد ذهنيت افراد آن اجتماع از پديده هاى روانى- فرهنگى نقش ترديد ناپذيرى دارد. برخى پديده ها به خصوص در حالت هاى بحرانى ايجاد ذهنيت نسلى كرده، به يك نسل هويتى متمايز مى بخشد. ويژگى هاى يك نسل چه بسا توسط نسل هاى قبلى يا بعدى نيز استفاده شود، اما براى آنها حكم چارچوب شكل دهنده را نداشته باشد. به رغم دگرگونى ذهنيت نسلى، برخى ذهنيت ها توسط نسل هاى الهام بخش تداوم مى يابند و به نسل هاى آينده حمله مى كنند.
سرزمين ما ايران به عنوان كشورى با شرايط اقليمى- استراتژيك خاص، در معرض انواع بلاياى طبيعى و حمله اقوام مختلف غربى و شرقى نيز دستخوش بحران هاى داخلى بسيار بوده است. نبود ثبات و آرامش يا شرايط استبداد، افراد اجتماع را يا به سمت گروه هاى كوچك تر قومى- منطقه اى سوق مى داد و يا به خاطر تسلط مطلق حاكميت مستبد اجازه هرگونه ابزار وجود را از آنان سلب مى كرد. گروه هاى قومى به خاطر قدرت فرهنگى خود علاوه بر تامين نيازهاى روحى افراد آن قوم، در كشاكش اتفاقات روزمره و حتى بحران ها تكيه گاه محكمى محسوب مى شدند. علاوه بر اعتقادات دينى، در اين ميان آداب و رسوم قومى با مراسم مختلف و وسيعى براى هر امر [خرمن كوبى، گلاب گيرى، عروسى، نوروز و...] علاوه بر توجه ويژه به آن، با التفاط زبان، موسيقى، حركات موزون و رنگ به نياز ذاتى انسان براى احساس شادى و نشاط به خوبى پاسخ مى دادند. به تدريج كه قدرت قوميت ها در عرصه عمومى كمتر مى شد و دولت هاى غير ملى يكى پس از ديگرى شكل مى گرفتند و از هم مى پاشيدند، كاركردهاى وسيع و همه جانبه قومى مورد تعرض قرار مى گرفتند.
دولت هاى زورگو با بى توجهى به مصالح عمومى اجازه هرگونه ابراز وجود جدى و تمام عيار را كه لازمه شادى است از مردم سلب مى كردند و با ايجاد شرايط سخت فرصتى، فراغتى و درآمدى براى كسى باقى نمى گذاشتند تا به شادى بينديشد. اين روند گرچه به منزله محو كامل رسوم قومى و نشاط منتج از آن نبود اما روزبه روز سيطره حاكميت بر عرصه هاى خصوصى زندگى افراد را افزايش داد.
حوادث قبل و بعد از انقلاب اسلامى، جنگ، بحران هاى اقتصادى و ساير اتفاقاتى كه به تجربه در همه انقلاب هاى دنيا در قالب هاى مختلف ظاهر شده است، وضعيت شادى و نشاط در ميان افراد اجتماع را وارد مرحله جديدى كرد. ايدئولوژيك بودن انقلاب، گسترش قدرت حاكميت و نيز شرايط سختى كه پيشتر ذكر شد، شادى را به صورت مقوله اى در حوزه اخلاق مطرح كرد. معيدفر استاد جامعه شناسى دانشگاه تهران در اين خصوص مى گويد: بعد از همه انقلاب ها تلاش گسترده اى مى شود تا جنبه هاى عادى شادى مردم محدود شود. به خاطر تغيير معيارهاى اخلاقى و نيز شرايط سخت و الزام آور بعد از انقلاب ها به شادى هاى مردمى به صورت مقولات مبتذل و غير اخلاقى نگريسته شده و در واقع شادى در قرنطينه قرار مى گيرد.
وى مى افزايد: به تدريج كه شرايط ويژه پس از انقلاب ها مى گذرد همه چيز به حال عادى باز مى گردد. با سپرى شدن روزهاى سخت- كه بر جنبه هاى خاص و بيشتر غم انگيز تكيه مى شود- بايد جنبه هاى مغفول مانده در فرهنگ را تقويت كرد و به تعادل رسيد.
ادامه برخى شيوه هاى سختگيرانه و بى اعتمادى مردم به برخى از بخش ها به ويژه درپى برخى سخت گيرى ها نسبت به بديهيات عناصر فرهنگى، كار را به جايى رساند كه به زعم اكثر صاحب نظران اكنون ما داراى دو عرصه فرهنگى در كشور هستيم، عرصه خصوصى و عرصه عمومى. با وجود حاكميت افزون تر شادى بر گروه هاى كوچك خانواده، دوستان و خويشاوندان، عرصه عمومى هنوز از نبود تعادل در اين زمينه رنج مى برد. معيدفر با اشاره به برطرف شدن خلاء شادى در عرصه خصوصى معتقد است: مشكل در عرصه عمومى است چرا كه مديريت اين عرصه با دولت است و به خاطر رويكردهاى خاص حكومت به ويژه در دوران هاى گذشته جنبه هاى غم انگيز در اين عرصه تسلط دارند. وى مى افزايد: در گذشته تصور بر اين بوده كه تاكيد بر جنبه هاى غم انگيز فرهنگ باعث پالايش و تذهيب بيشتر جامعه مى شود ولى امروز مشخص شده است كه اصرار بيش از اندازه در اين زمينه به يك عكس العمل منفى منجر شده و حتى مى تواند باعث تقويت ابتذال و شادى هاى مبتذل در جامعه شود.بنابرآنچه گذشت براى ايجاد تعادل در وضعيت روانى جامعه، نقش دولت در ايجاد و تبليغ مراسم شادى آور در عرصه عمومى و تقويت و اجازه ابراز شادى در حوزه خصوصى، انكارناپذير است.
از آنجا كه امروزه بخشى از سرنوشت ما در دست دولت هاست گره بسيارى از مسائل شخصى و فردى ما نيز به دست آنها باز مى شود. افزايش اشتغال به خصوص براى جوانان كه شادى از طريق آنان به جامعه تسرى مى يابد، تلاشى براى حاكميت عدالت اجتماعى و كاهش فاصله طبقاتى، تنظيم اوقات فراغت، ترغيب فرهنگ گردشگرى، رواج شادى و نه لودگى از طريق راديو و تلويزيون، تنظيم شيوه هاى مناسب تعليم و تربيت همراه با شادى، توجه نسبت به شيوه هاى مديريتى مناسب و پر نشاط در سازمان هاى دولتى و حتى غير دولتى و ايجاد تعادل جنسيتى در معادله شادى به صورت برنامه هاى كوتاه مدت و بلند مدت براى ايجاد انگيزه در افراد و نيز زدودن رخوت، پوچى و افسردگى از جامعه ضرورى به نظر مى رسد.
مهم تر از همه ترويج آزادى، احترام به باورهاى شخصى و خرده فرهنگ هاى موجود و درك نيازهاى زمانه است. شادى براى زيباتر و قابل تحمل كردن زندگى رابطه مستقيمى با ابراز وجود و احساس امنيت دارد احساس امنيتى كه ناشى از توان ابراز وجود در تمامى ابعاد طبيعى و كسب كليه حقوق انسانى است. به گفته دكتر معيدفر، مى توان شاد بود و جامعه مبتذلى نداشت و مى توان غمگين اما سرتاپا آلوده به ابتذال بود.
شادي
دادههاي بررسي اجتماعي در مورد عوامل تعيين كننده شادي به ما چه ميگويند؟ اول اينكه مدل نقطه تعيين روان شناسان خود بعنوان يك نقطه نامعلوم مد نظر است. وقايع زندگي درحيطه غير مالي مثل ازدواج، طلاق و معلوليت شديد اثري ماندگار بر پديده شادي داشته و به سادگي نميتوانند يك شخص متوسط را بطور موقت از اوج يا قعر نقطه تعيين شده زندگي بواسطه وجود عوامل ژنتيكي يا وراثتي و همچنين فاكتورهاي شخصيتي منحرف سازند. دوم اينكه استنتاج اصلي اقتصاددانها در حيطه مالي كه بر اين مضمون استوار است كه «هرچه بيشتر بهتر» ...، بر مبناي تئوري رجحان آشكار استوار بوده، كه خود يك تئوري مشكل ساز ميباشد. افزايش درآمد و بنابر اين افزايش كالاهايي كه در اختيار فرد قرار دارد، افزايش ماندگار شادي را سبب نميشود و اين امر بواسطه اثر منفي آن در بكارگيري و انطباق با شادي و مقايسه اجتماعي اين پديده ميباشد. نظريه بهتر در زمينه روانشناسي شادي بر اين اساس ميباشد كه انطباق و تطبيق اجتماعي اين مسئله در حيطه غير مالي كمتر از حيطه مالي است. چرا كه افراد نميتوانند اين امر را پيشبيني نمايند كه به چه ميزان انطباق و مقايسه اجتماعي اين خصيصه، ممكن است سودمندي حاصله از شادي مورد انتظار را در حيطه مسايل مالي تحليل برد و بر اين اساس آنها زمان بيشتري را به اهداف مالي خود اختصاص ميدهند و اهداف غير مالي مثل زندگي خانوادگي و سلامت كه شادي آنها را كاهش داده و آن را تحتالشعاع قرار داده است را ناديده ميگيرند. بر اين اساس لازم است سياستهايي تدبير شود تا با استفاده از رجحانهاي شخصي بهتر و مشخص شده نسبت به افزايش رفاه فردي واجتماعي اقدام گردد.
بر اين اساس در تحقيق جاري عباراتي مثل شادي، سودمندي، بهزيستي، رضايت از زندگي و رفاه انتخاب شده كه با خصيصه تغييرپذيري خود بتوانند پاسخ به سوالات مرتبط را فراهم نموده و آنها را مورد ارزيابي قرار دهند، سوالاتي همانند آنچه كه از سال 1972 در بررسي اجتماعي عمومي آمريكا (GSS) پرسيده شد: با درنظر گرفتن همه اين موارد بگوييد اين روندها امروزه چگونه به پيش ميروند- آيا ميتوانيد بگوييد كه شما بسيار خوشحال هستيد، نسبتاً خوشحال هستيد و يا آنكه خوشحال نيستيد؟ در زمينه قابليت اطمينان، اعتبار و مقايسه پاسخهاي داده شده به چنين پرسشهايي يك مقاله اصولي توسعه داده شده است. بر اين اساس اجماع كلي آن است كه، گرچه اين موارد بدون مشكل نيستند، ولي مفهوم دارند و به طور منطبقي در بين گروههاي اشخاص قابل مقايسه ميباشند. بر اين اساس تمركز ما در اين مقوله بر روي عوامل تاثيرگذار بر پديده شادي خواهد بود.
آيا نقطه تعييني براي شادي وجود دارد؟
اجازه دهيد كه با نظريه روانشناسي شروع كنم. مسئله بحراني در اينجا اين نيست كه هرگونه انطباق با وقايع زندگي اتفاق ميافتد يا خير، بلكه مسئله آن است كه آيا انطباق كامل در اين بين وجود دارد، يعني آيا افراد به سطح اوليه شادي بر ميگردند و اگر چنين است اين برگشت با چه سرعتي رخ ميدهد. چندين مطالعه روانشناسي وجود دارد كه مشخص ميكند با توجه به تجربياتي مثل صداي بلند و جراحي زيبايي، انطباق لذت يا شادي كمتراز ميزان كامل است و اينكه اين تجربيات اثري ماندگار بر رفاه مردم دارد. شواهد بررسي كه در زير ارائه ميشود اذعان ميكند كه علاوه بر اين افرادي هستند كه در شرايط سلامتي يا تاهل كاملاً با تغييرات سازگار نميشوند. نياز به گفتن نيست كه صحبت من در رابطه با اثرات متوسط است. پراكندگي قابل توجهي در مورد ميزان متوسط وجود دارد.
وضعيت تاهل و شادي: بر خلاف ادعاهاي نظريه نقطه تعيين كه توضيح ميدهد شرايط زندگي هيچ اثر ماندگاري بر بهزيستي و رفاه ندارد، شواهد اندكي درباره تشكيل يا خاتمه تاهل وجود دارد كه نظريه نقطه تعيين را حمايت كند. گرچه با استفاده از اطلاعات طولي آلماني يك تحقيق گزارش شده جديد وجود دارد كه اثرات بر بهزيستي ازدواج يا بيوگي را بررسي ميكند. با وجود آنكه اين مورد بعنوان يك مقاله انتقادي در مورد مدل نقطه تعيين ارائه شده است، واقعاً موردي حمايت كننده است، به ويژه بدين علت كه ازدواج را مورد توجه قرار ميدهد و نتيجه ميگيرد: «به طور متوسط مردم سريعاً و كاملاً با ازدواج سازگار ميشوند در حاليكه با بيوگي بسيار كند سازگار ميشوند» (گرچه حتي در اين زمينه سازگاري بعد از تقريباً 8 سال نزديك به كامل شدن باشد).
شادمانی اجتماعی
یکی از چالشهای فراروی انسان در دنیای امروز، احساس بهزیستی و شادمانی است، چرا که علی رغم پیشرفتهای چشمگیر در فناوری و تأمین آسایش انسان، احساس شادمانی وی افزایش نیافته است (قطره ای، 1385 ،8). شادی یک امر مسری است، یعنی شادی یک تن می تواند شادی چند تن دیگر را نیز فراهم سازد و غبار اندوه را از چهره آنها بزداید. همچنین شادی می تواند روحیه مشارکتی در فرد ایجاد کند (نقیب زاده،1377: 174).
تحقیقات نشان می دهد که شادی صرفنظر از چگونگی کسب آن می تواند سلامتی
خلاصه بررسی علل تکدی:
یکی از موضوعاتی مهمی که همواره ذهن جامعه شناسان، اندیشمندان و برنامه ریزان را به خود مشغول داشته، مسائل و آسیب های اجتماعی ناشی از تحولات سریع جوامع انسانی بوده است که اين تحولات ، قدرت سازگاری و انطباق افراد و گروههای اجتماعی را در محیط شهری کاهش داده و دراین میان بسیاری از گروه های اجتماعی در معرض آسیب پذیری بیشتری نسبت به سایرین قرار دارند. آسیب های اجتماعی به دلایل متعددی بوجود می آیند وکه عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نقش مهمی در بروز آنها دارند، پدیده تکدی نیز از این قاعده مستثنی نیست. مفهوم تکدی را می توان تحت عنوان دست دراز کردن برای کسب درآمد و یا درخواست به منظور رفع نیازهای مادی در ملاء عام با زیر پاگذشتن شئون انسانی - اجتماعی تعریف کرد .متکدی به کسی اطلاق می شود که چیزی از مردمی که وظیفه و مسئولیتی در تامین او ندارند، طلب می کند ولی به ازای آن خدمتی به همان ارزش عرضه نمی کند و بدون توسل به وسایل مقبول اجتماعی سعی در نیل به هدف خویش بخصوص تامین روزی دارد و حرفه ای جزء تکدی نیاموخته و اگر هم حرفه ای آموخته بر اثر عواملی چند آنها را بکار نمی بندد. متکدی از نظر جامعه چهارخصوصیات عمده دارد: متکدی از مسولیت اجتماعی معاف است، وی به خاطر نیازمندی مورد سرزنش قرار نمی گیرد، چنین شخصی انتظار دارد دیگران به وی کمک کنند و همچنین در تولید اجتماعی مشارکت نداشته و از دست رنج دیگران زندگی خویش را می گذراند. همانطور که بیان شد پدیده تکدی جزء آسیب های اجتماعی محسوب می شود و از نظر رویکرد آسیب شناشی، مسائل اجتماعی تخلف از انتظارات اند. علت آنها ناکامی در جامعه پذیری تلقی گردیده که ابتدا به میراث های ژنتیکی و سپس به محیط اجتماعی نسبت داده شده است. حاصل چنین ناکامی هایی، فرسایش اخلاقی و راه حل آن اصلاح نژاد و آموزش اخلاقی است. همچنین برای بررسی این پدیده می توان از رویکردهایی نظیر بی سازمانی اجتماعی ، تضاد ، مبادله، برچسب و کنترل سود جوست. تکدی در جهان و ایران داری سابقه قدیمی است و در ایران به صورت آشکار و پنهان و به شیوه های مختلف رواح یافته است.
پایین بودن شدید سطح درآمد در یک کشور
وقوع قحطی و رکود شدید اقتصادی
اقتصادی افزایش میزان بیکاری
افزایش شدید تورم بدون جبران درآمد مردم
نامناسب بودن الگوی توزیع درآمد
تنبلی و تن پروری
علل عمده پدیده تکدی فرهنگی سست شدن پایه های اخلاقی
عدم نگرش منفی به متکدی
عدم تحقق عدالت اجتماعی
عدم تامین اجتماعی
بی عدالتی توزیعی
اجتماعی مهاجرت
نا توانی جسمانی و معلولیت
عدم برخورد قهری و قاطع قضایی
خانوده
کمک غیر اصولی مردم
معرفی کمیته امداد امام خمینی (ره)
22 روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ 14 اسفند ماه 1357 کمیته امداد امام خمینی به عنوان دومين نهاد انقلابي با صدور حکم تاریخی حضرت امام خمینی برای مدت نامحدود تشکیل گردید.کمیته امداد امام خمینی به عنوان نهادی انقلابی و از نوع موسسات غیر انتفاعی و عام المنفعه می باشد که مرکز اصلی آن در تهران بوده و در تمامی شهرستانها و اکثر بخش های کشور و در بعضی از مناطق خارج کشور دارای شعبه می باشد
منابع مالی
1 – کمک های مقام معظم رهبری
2 – اعتبارات و کمک های دولت جمهوری اسلامی ایران
3 – کمک های مردمی ، موسسات ، نهادها و سازمانها
4-وجوهات شرعی و امانی ، صدقات و نذورات و هدایای مردمی
5 – درآمدهای حاصل از بخشها و امور اقتصادی امداد امام
ارکان و تشکیلات کمیته امداد
با استناد به ماده 9 اساسنامه ارکان کمیته امداد عبارتند از: شورای مرکزی، سرپرست کمیته امداد، حسابرسی و بازرسی(رکن نظارتی).
اهداف و وظایف
کمیته امداد امام خمینی با هدف یاری رساندن محرومان و مستضعفان از راههای قانونی تشکیل یافته و در راه امداد درماندگان و آسیب دیدگان و خودکفا کردن محرومان شهری و روستایی عمل می کند. وظایف اساسی این نهاد به شرح زیر است :
- تلاش در شناخت انواع محرومیت ، رنج و کمبود ، نارسایی های مادی و معنوی افراد و خانواده های محروم شهر و روستا.
- کوشش در یافتن محرومان و امداد در حد ضرورت از آنان از طریق کمک های بلاعوض، و و ایجاد کار مناسب
- همت در برطرف کردن کمبود افراد و خانواده های نیازمند در مناطق مختلف کشور در حد ضرورت با اعطای وام برای جهیزیه، ازدواج ، تحصیل ، معالجه ، تامین مسکن و سایر مواد ضروری.
- تقویت امر نظارت و بازرسی و ارزیا بی عملکرد کلیه واحدها و متناسب نمودن اختیارات با مسولیت های محوله در راستای ستادی و اجرایی.
- گسترش فعالیتهای علمی – تحقیقاتی ، آماری و فن آوریهای جدید در خصوص شناخت عوانل فقر و محرومیت .
- فراهم آوردن امکانات و زمینه های رشد و اعتلای فرهنگی و اعتقادی و بروز خلاقیت و نوآوری در بین افراد تحت حمایت بویژه نوجوان و جوانان.
- ارتقاء سطح ارتباط و هماهنگی با خیریه و موسسات عام المنفعه برای تعمیم امر تعاون و افزایش روحیه مشارکت و همیاری در حمایت از نیازمندان و افراد محروم جامعه.
سیاست های کلی برنامه پنج ساله چهارم (88-1384)
«1- امور حمایتی و محرومین و زدودن فقر
2- امور توانمندی سازی محرومین
3- امور مدیریتی و تحقیقاتی
4- امور اعتمادسازی و جلب مشارکت های مردمی
5- امور ارتباطات و خدمات بین الملل
نگارش : قاسم حیدری
تصویر تنگدستی در جهان
امنیت
«امن» ضدترس و به گفته برخی نقیض آن است، بنابراین امنیت به معنای آرامش و نبود ترس و وحشت است. از دیدگاه علمای اسلام، ایمـــان از ریشه امن است که در واقع نوعی از سازگاری روحی، روانی و ذهنی با عالم هستی است.
در یک بررسی اجمالی از قرآن کریم در 851 آیه ایمنی و امنیت مطرح شده و در مباحث مربوط به موضوع امنیت، پارهای از مشخصههای توسعـــه مانند وفور نعمت، پیشرفت علم و دانش، آسایش و رفاه معرفی شده است و در آیه205 از سوره بقره، رفاه و امنیت یکی از مصادیق نعمت الهی شمرده شده، همچنین در خطبه 234 نهجالبلاغه نیز عزت و امنیت، پاداش از سوی خداوند به انسانهای صالح معرفی شده است.
دایرهالمعارف بزرگ لاروس ذیل واژه security آورده است: وضعیتی که شخص در آن از خطر واهمه ندارد و آرامش نفسانی از آن حاصل میشود.
بدون تردید یکی از مهمترین مؤلفههای اجتماعی که وجود آن در تمام جوامع بشری، از ضروریات محسوب شده و بدون آن زندگی و خوشبختی اجتماعی برای آحاد مردم امکانپذیر نیست، مسئله مهم و اساسی «امنیت» است؛ امری که در واقع منشأ و زیربنای تمامی امور بوده و با عدمآن هیچگونه فعالیت فردی و اجتماعی دیگر، انجامپذیر نخواهد بود.
از همین روست که تمامی صاحبنظران جوامع بشری از آن بهعنوان نخستین نیاز هر جامعه یاد کرده و حاکمان جوامع را به تأمین، ایجاد و صیانت از آن توصیه کردهاند. کمااینکه در احادیث و روایات منقول از حضرات معصومین علیهمالسلام نیز «امنیت» از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و آن بزرگواران اهمیت آن را مورد تأکید قرار دادهاند.حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در حدیثی فرمودهاند: «بدترین جا برای سکونت جایی است که ساکنین در آن امنیت نداشته باشند». و حضرت امام صادق(ع) نیز در این باره فرمودهاند: «3 چیز است که عموم مردم بدان نیازمندند: امنیت، عدالت و فراوانی نعمت».
در تأمین امنیت ارزشهای انسانی و اجتماعی میتوان به کارکرد دین و دیانت اندیشید و در این راستا تأثیر رفتارهای دینی در ایجاد امنیت، قابل چشمپوشی نیست. مسلما نمیتوان نقش دین را، خصوصا در عرصه فرهنگ و اجتماع و آنچه تحتتأثیر نگرشها و بینشها و نیز هنجارها قرار میگیرد، نادیده گرفت. از طرفی نظامهای سیاسی، اقتصادی و حقوقی دین بهطور طبیعی در راستای تأمین یکی از مهمترین نیازهای زندگی جمعی، یعنی مقوله امنیت قرار دارد. با وجود این نباید این نکته را از نظر دور داشت که سادگی مفهوم امنیت، به منزله سادگی در تحلیل موقعیتهای امنیتساز نیست. مباحث مختلفی که امروزه درخصوص امنیت ملی و رویکردهای مختلف به آن طرح میشود، از همین امر حکایت دارد.
در اینجا به مهمترین راهکارهای مؤثر بر تأمین امنیت ارزشهای انسانی و اجتماعی در جامعه اسلامی اشاره میکنیم:
ارتباط امنیت با ارزشهای اجتماعی
امنیت، بهعنوان یک مفهوم سیاسی، از ویژگی زندگی اجتماعی بوده و از هنگام شکلگیری زندگی جمعی مطرح بوده است. از طرفی این مفهوم، ارتباطی تنگاتنگ با ارزشهای اجتماعی بشر در هر نقطه دنیا دارد.در یک تقسیمبندی کلی میتوان امنیت را به 2نوع «امنیت فردی» و «امنیت اجتماعی» تقسیم کرد؛ یعنی هنگامی که بحث از امنیت به میان میآید این موضوع را هم در حوزه فرد و هم در حوزه اجتماعی باید مدنظر قرارداد. البته ناگفته پیداست که این دو اگرچه از نظر ظاهر 2حوزه جدا از یکدیگر هستند ولی در حقیقت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشته بهگونهای که ایجاد و برقراری امنیت اجتماعی بدون پرداختن به علل و عوامل ایجاد امنیت فردی منتج نبوده و به ثمر نخواهد نشست. از این روست که از دیدگاه علم جامعهشناسی «امنیت فردی زیربنای امنیت اجتماعی است».
ارتباط امنیت انسانی با سلامت اجتماعی
مقوله امنیت و امنیت انسانی از ابتدای خلقت انسان بهعنوان یک ضرورت در بقا مطرح بوده و گذشت زمان بر اهمیت آن افزوده است، بهگونهای که امروزه در جایجای گزارشهای نهادها و سازمانهای بینالمللی نمود پیدا کرده و بهعنوان یکی از شاخصهای اصلی توسعــه معرفی میشود.
به جرات میتوان مدعی شد که امنیت انسانی، جوهره و بستر اصلی سلامت اجتماعی است و اگر سلامت اجتماعی را در غایت برنامههای رفاهی خود، رضامندی از زندگی در نظر بگیریم، قطعا بدون تحقق امنیت در ابعاد مختلف چنین هدفی میسور نخواهد شد. به قول یکی از صاحبنظران، لزوم و ضرورت امنیت از طبیعت بشر ناشی میشود و برای تحقق آن، وجود عوامل متعددی لازم است که تعمیــم عدالت، نفی هر گونه تبعیض، مبارزه با عوامل و زمینههای تعــرض اجتماعی از آن جمله است.
مفهوم شناسی امنیت اجتماعی
برای امنیت اجتماعی معانی متفاوتی بیان شده است. با این همه در یک تعریف کوتاه و جامع، امنیت اجتماعی را میتوان بهعنوان ایمنی خاص مردم تعبیر کرد. این مفهوم 2وجه قابل تفکیک دارد:
در یک وجه، امنیت اجتماعی در قالب ایمنی خاطر یک شهروند بهعنوان نماینده (representative) تمامی مردم مورد بررسی قرار میگیرد.
در این بررسی، امنیت اجتماعی یک جامعه (یک کشور، یک شهر یا یک محله) براساس میزان رضایتمندی (satisfaction) و آرامش خاطر یک عضو نمونه آن جامعه بررسی و ارزیابی میشود. در این نوع مطالعه، جامعه مجموعهای همگن (homogenous) تلقی شده و از تفاوتها، نابرابریها و ناهمگنیهای (heterogeneity) درون جامعه صرفنظر میشود. وجه دوم امنیت اجتماعی به تعامل (interaction) افراد جامعه با یکدیگر نظر دارد. در این بعد، رابطه مردم یک جامعه با دولت، نهادها (institutions) و مردم دیگر جوامع مدنظر است.
اما به اجمال میتوان امنیت اجتماعی را چنین تعریف کرد: «امنیت اجتماعی توانایی جامعه برای حفظ هویت، منافع و ویژگیهای اساسی خود در برابر شرایط متحول و تهدیدات و نیز توانایی ارتقای وضعیت اجتماعی به سمت ارزشها و آرمانهای جامعه است.» ارزشهای انسانی به 2گروه پایهای و روبنایی تقسیم میشوند:
1- ارزشهای پایه، مانند عقیده، فرهنگ، آبرو و ناموس.
2- ارزشهای روبنایی، مانند مال و کشور و چیزهایی که به نوعی به انسان تعلق دارند.
حفظ این ارزشهاست که فرایند امنیت اجتماعی را شکل میدهد.
در این مجال این موضوع را در 5محور عقیدتی و فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی بررسی میکنیم.
الف) عقیده و فرهنگ:
کارآمدترین عنصر و زیربنای تحولات دیگر اجتماعی، فرهنگ است. همانطور که «عقیده حق»، با خود فرهنگ خودباوری، خوداتکایی و رویکرد به فضایل انسانی، کرامت و بزرگمنشی را به همراه میآورد، در برابر «باورهای باطل » فرهنگ خودباختگی، وابستگی فرومایگی و ابتذال و افسردگی و خمودگی را موجب میشود. تلاش اصلی دین، استقرار عقیده حق و فرهنگ بالنده است. البته عقیده را با زور، نه میتوان مستقر و نه پاسداری کرد. باور را با برهان به عقل و موعظه در دل مستقر میسازند. این راه استقرار است. روش تأمین امنیت آن نیز همین است. آنچه از عقیده حراست میکند، تحلیلهای صحیح از اندیشههای وحیانی است. تلاش دین، آن است که اندیشه حق را در بهترین فرصت و در سن نوجوانی در ذهنها مستقر کند و چون ذهن نوجوانان از زمینه پذیرش برخوردار است، قبل از بذرافشانی باطلگراها، باید آن را دریافت. با بالنده کردن اندیشه جوانان و با تحلیلهای صحیح و منطقی، جامعه از آسیبها مصون میماند. بر این اساس، راه استقرار اندیشه و حفظ امنیت آن، اندیشه است؛ نه بهرهوری از ابزار زور و خشونت.
ب) اجتماعی:
ناامنیهای اجتماعی از 2جبهه پدیدار میشوند؛ یکی ناهنجاریهای فردی که افراد اقدام به رفتار بزهکارانه میکنند و بهطور کلی، به هنجارهای اجتماعی بیاعتنایی مینمایند و دیگری چالشهای گروهی که توسط تشکلهای اجتماعی و سیاسی و قومیتهای گوناگون پدیدار میشوند.
در محور اول، چون خاستگاه ناهنجاریهای فردی را فرهنگ و نیز فقر اقتصادی تشکیل میدهد، تلاش اصلی دین از بین بردن این زمینههاست و با رشد فرهنگی و شکوفا کردن اقتصاد جامعه، آن زمینهها از بین میرود. اما نوع دوم از آسیبهای اجتماعی بهصورت گروهی و حزبی پدیدار میشود.
خاستگاه چالشهای اجتماعی را باید در عدمتأمین حقوق و بیتوجهی نهاد سیاسی به خواستههای اجتماعی مردم جست و جو کرد که عمده زمینه این نوع پدیدهها را در 2محور میتوان بررسی کرد:
1- عدالت اجتماعی: اگر جامعه، بهویژه نهاد سیاسی، نسبت به تأمین حقوق اجتماعی مردم بیتفاوت باشد یا در زمینههایی مانند فراهم آوردن و توزیع امکانات عمومی بین اقشار جامعه تبعیض قائل شود، زمینه خیزش و ناامنی اجتماعی نیز از همین جبهه پدیدار میشود. دین با استقرار عدالت در تمام این محورها، زمینه این ناامنی را از بین میبرد.
2- آزادیهای اجتماعی: اگر نهاد سیاسی یا هر قدرت دیگری، آزادیهای اجتماعی را محدود ساخت، مشارکت مردم را در امور خود برنتافت و تلاشهای اجتماعی و گروهی و احزاب را متوقف یا محدود ساخت، زمینه انواع ناامنی و چالشگری را موجب شده است. دین با استقرار نهاد سیاسی در جامعه، زمینه مشارکت مردم را در امور اجتماعی فراهم میآورد. نظام دینی چون متکی بر مردم است، هیچ گاه از آزادیهای اجتماعی در هراس نخواهد بود. بدین ترتیب دین با استقرار عدالت اجتماعی و آزادی اجتماعی، زمینه چالشگریها را از بین میبرد زیرا نهاد سیاسی دینی که پایگاه آن مردم هستند، از پشتوانه امنیت و اقتدار ملی در جامعه برخوردار است.
ج) اقتصادی:
در تمام جوامع بشری، بنیان زندگی را اقتصاد شکل میدهد. زندگی مادی انسان، ناگزیر از بهرهوریهای گوناگون از مواهب مادی الهی است. اقتصاد بیمار باعث انواع ناامنی و ناهنجاری و به خطر افتادن عزت و کرامت جامعه میشود.
فقر و نابسامانی اقتصادی، ضربه اصلی را به فرهنگ و باورهای دینی عموم مردم وارد آورده و ایمان افراد ضعیف را متزلزل میسازد. برخورد دین با آسیبهای جبهه اقتصادی، بسیار آشکار است. دین، یک مرام آخرتنگر که بیتوجه به زندگی و معاش دنیوی باشد، نیست. دین در نگرش واقعگرای خویش، هم به تولید و هم به توزیع سرمایه و نیز دانش و فناوری و همین طور مهار سرمایههای کلان توجه شایان دارد. دین در عین اینکه به تولید تشویق میکند، با وضع مقررات، در جهت تعدیل سرمایه، قدم برمی دارد. همچنین جامعهای که دین در آن مستقر شده است، در تکنولوژی، وابسته به دیگران نخواهد بود.
د) سیاسی:
نهادهای سیاسی بر 2گونهاند:
گونه اول، نهادهای سیاسی غیرمردمی، همچون الیگارشی و آریستوکراسی هستند. این طیف از آنجا که از پایگاه مردمی برخوردار نیست، همواره از ناحیه چالشهای سیاسی تهدید میشود. این نوع نهادهای سیاسی که شاخصههای دیگر آنها، فقدان امنیت و عدماستقرار نهادهای قانونی اجرایی و نیز ایجاد تفاوتها و ناهنجاری در قانونگذاری و نظام قضایی و نیز ناهنجاری در نظام مدیریتی و... هستند، همانگونه که در استقرار نظام سیاسی ناکام هستند، در استقرار امنیت ملی نیز ناکارآمد خواهند بود.
گونه دوم، نهادهای سیاسی مردمی هستند. این نوع نهادها هر چند تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند، در این اصل که از پایگاه مردمی بهره میبرند، مشترکند. این نوع نهاد سیاسی که دمکراسی نامیده میشود، مردم را در شئون مختلف سیاست مشارکت میدهد و چون برخاسته از متن مردم است، در حقوق اجتماعی مردمواژه « امنیت» که حاصل و اسم مصدر است، از واژه «امن» گرفته شده است.
«امن» ضدترس و به گفته برخی نقیض آن است، بنابراین امنیت به معنای آرامش و نبود ترس و وحشت است. از دیدگاه علمای اسلام، ایمـــان از ریشه امن است که در واقع نوعی از سازگاری روحی، روانی و ذهنی با عالم هستی است.
در یک بررسی اجمالی از قرآن کریم در 851 آیه ایمنی و امنیت مطرح شده و در مباحث مربوط به موضوع امنیت، پارهای از مشخصههای توسعـــه مانند وفور نعمت، پیشرفت علم و دانش، آسایش و رفاه معرفی شده است و در آیه205 از سوره بقره، رفاه و امنیت یکی از مصادیق نعمت الهی شمرده شده، همچنین در خطبه 234 نهجالبلاغه نیز عزت و امنیت، پاداش از سوی خداوند به انسانهای صالح معرفی شده است.
دایرهالمعارف بزرگ لاروس ذیل واژه security آورده است: وضعیتی که شخص در آن از خطر واهمه ندارد و آرامش نفسانی از آن حاصل میشود.
بدون تردید یکی از مهمترین مؤلفههای اجتماعی که وجود آن در تمام جوامع بشری، از ضروریات محسوب شده و بدون آن زندگی و خوشبختی اجتماعی برای آحاد مردم امکانپذیر نیست، مسئله مهم و اساسی «امنیت» است؛ امری که در واقع منشأ و زیربنای تمامی امور بوده و با عدمآن هیچگونه فعالیت فردی و اجتماعی دیگر، انجامپذیر نخواهد بود.
از همین روست که تمامی صاحبنظران جوامع بشری از آن بهعنوان نخستین نیاز هر جامعه یاد کرده و حاکمان جوامع را به تأمین، ایجاد و صیانت از آن توصیه کردهاند. کمااینکه در احادیث و روایات منقول از حضرات معصومین علیهمالسلام نیز «امنیت» از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و آن بزرگواران اهمیت آن را مورد تأکید قرار دادهاند.حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در حدیثی فرمودهاند: «بدترین جا برای سکونت جایی است که ساکنین در آن امنیت نداشته باشند». و حضرت امام صادق(ع) نیز در این باره فرمودهاند: «3 چیز است که عموم مردم بدان نیازمندند: امنیت، عدالت و فراوانی نعمت».
در تأمین امنیت ارزشهای انسانی و اجتماعی میتوان به کارکرد دین و دیانت اندیشید و در این راستا تأثیر رفتارهای دینی در ایجاد امنیت، قابل چشمپوشی نیست. مسلما نمیتوان نقش دین را، خصوصا در عرصه فرهنگ و اجتماع و آنچه تحتتأثیر نگرشها و بینشها و نیز هنجارها قرار میگیرد، نادیده گرفت. از طرفی نظامهای سیاسی، اقتصادی و حقوقی دین بهطور طبیعی در راستای تأمین یکی از مهمترین نیازهای زندگی جمعی، یعنی مقوله امنیت قرار دارد. با وجود این نباید این نکته را از نظر دور داشت که سادگی مفهوم امنیت، به منزله سادگی در تحلیل موقعیتهای امنیتساز نیست. مباحث مختلفی که امروزه درخصوص امنیت ملی و رویکردهای مختلف به آن طرح میشود، از همین امر حکایت دارد.
در اینجا به مهمترین راهکارهای مؤثر بر تأمین امنیت ارزشهای انسانی و اجتماعی در جامعه اسلامی اشاره میکنیم:
ارتباط امنیت با ارزشهای اجتماعی
امنیت، بهعنوان یک مفهوم سیاسی، از ویژگی زندگی اجتماعی بوده و از هنگام شکلگیری زندگی جمعی مطرح بوده است. از طرفی این مفهوم، ارتباطی تنگاتنگ با ارزشهای اجتماعی بشر در هر نقطه دنیا دارد.در یک تقسیمبندی کلی میتوان امنیت را به 2نوع «امنیت فردی» و «امنیت اجتماعی» تقسیم کرد؛ یعنی هنگامی که بحث از امنیت به میان میآید این موضوع را هم در حوزه فرد و هم در حوزه اجتماعی باید مدنظر قرارداد. البته ناگفته پیداست که این دو اگرچه از نظر ظاهر 2حوزه جدا از یکدیگر هستند ولی در حقیقت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشته بهگونهای که ایجاد و برقراری امنیت اجتماعی بدون پرداختن به علل و عوامل ایجاد امنیت فردی منتج نبوده و به ثمر نخواهد نشست. از این روست که از دیدگاه علم جامعهشناسی «امنیت فردی زیربنای امنیت اجتماعی است».
ارتباط امنیت انسانی با سلامت اجتماعی
مقوله امنیت و امنیت انسانی از ابتدای خلقت انسان بهعنوان یک ضرورت در بقا مطرح بوده و گذشت زمان بر اهمیت آن افزوده است، بهگونهای که امروزه در جایجای گزارشهای نهادها و سازمانهای بینالمللی نمود پیدا کرده و بهعنوان یکی از شاخصهای اصلی توسعــه معرفی میشود.
به جرات میتوان مدعی شد که امنیت انسانی، جوهره و بستر اصلی سلامت اجتماعی است و اگر سلامت اجتماعی را در غایت برنامههای رفاهی خود، رضامندی از زندگی در نظر بگیریم، قطعا بدون تحقق امنیت در ابعاد مختلف چنین هدفی میسور نخواهد شد. به قول یکی از صاحبنظران، لزوم و ضرورت امنیت از طبیعت بشر ناشی میشود و برای تحقق آن، وجود عوامل متعددی لازم است که تعمیــم عدالت، نفی هر گونه تبعیض، مبارزه با عوامل و زمینههای تعــرض اجتماعی از آن جمله است.
مفهوم شناسی امنیت اجتماعی
برای امنیت اجتماعی معانی متفاوتی بیان شده است. با این همه در یک تعریف کوتاه و جامع، امنیت اجتماعی را میتوان بهعنوان ایمنی خاص مردم تعبیر کرد. این مفهوم 2وجه قابل تفکیک دارد:
در یک وجه، امنیت اجتماعی در قالب ایمنی خاطر یک شهروند بهعنوان نماینده (representative) تمامی مردم مورد بررسی قرار میگیرد.
در این بررسی، امنیت اجتماعی یک جامعه (یک کشور، یک شهر یا یک محله) براساس میزان رضایتمندی (satisfaction) و آرامش خاطر یک عضو نمونه آن جامعه بررسی و ارزیابی میشود. در این نوع مطالعه، جامعه مجموعهای همگن (homogenous) تلقی شده و از تفاوتها، نابرابریها و ناهمگنیهای (heterogeneity) درون جامعه صرفنظر میشود. وجه دوم امنیت اجتماعی به تعامل (interaction) افراد جامعه با یکدیگر نظر دارد. در این بعد، رابطه مردم یک جامعه با دولت، نهادها (institutions) و مردم دیگر جوامع مدنظر است.
اما به اجمال میتوان امنیت اجتماعی را چنین تعریف کرد: «امنیت اجتماعی توانایی جامعه برای حفظ هویت، منافع و ویژگیهای اساسی خود در برابر شرایط متحول و تهدیدات و نیز توانایی ارتقای وضعیت اجتماعی به سمت ارزشها و آرمانهای جامعه است.» ارزشهای انسانی به 2گروه پایهای و روبنایی تقسیم میشوند:
1- ارزشهای پایه، مانند عقیده، فرهنگ، آبرو و ناموس.
2- ارزشهای روبنایی، مانند مال و کشور و چیزهایی که به نوعی به انسان تعلق دارند.
حفظ این ارزشهاست که فرایند امنیت اجتماعی را شکل میدهد.
در این مجال این موضوع را در 5محور عقیدتی و فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی بررسی میکنیم.
الف) عقیده و فرهنگ:
کارآمدترین عنصر و زیربنای تحولات دیگر اجتماعی، فرهنگ است. همانطور که «عقیده حق»، با خود فرهنگ خودباوری، خوداتکایی و رویکرد به فضایل انسانی، کرامت و بزرگمنشی را به همراه میآورد، در برابر «باورهای باطل » فرهنگ خودباختگی، وابستگی فرومایگی و ابتذال و افسردگی و خمودگی را موجب میشود. تلاش اصلی دین، استقرار عقیده حق و فرهنگ بالنده است. البته عقیده را با زور، نه میتوان مستقر و نه پاسداری کرد. باور را با برهان به عقل و موعظه در دل مستقر میسازند. این راه استقرار است. روش تأمین امنیت آن نیز همین است. آنچه از عقیده حراست میکند، تحلیلهای صحیح از اندیشههای وحیانی است. تلاش دین، آن است که اندیشه حق را در بهترین فرصت و در سن نوجوانی در ذهنها مستقر کند و چون ذهن نوجوانان از زمینه پذیرش برخوردار است، قبل از بذرافشانی باطلگراها، باید آن را دریافت. با بالنده کردن اندیشه جوانان و با تحلیلهای صحیح و منطقی، جامعه از آسیبها مصون میماند. بر این اساس، راه استقرار اندیشه و حفظ امنیت آن، اندیشه است؛ نه بهرهوری از ابزار زور و خشونت.
ب) اجتماعی:
ناامنیهای اجتماعی از 2جبهه پدیدار میشوند؛ یکی ناهنجاریهای فردی که افراد اقدام به رفتار بزهکارانه میکنند و بهطور کلی، به هنجارهای اجتماعی بیاعتنایی مینمایند و دیگری چالشهای گروهی که توسط تشکلهای اجتماعی و سیاسی و قومیتهای گوناگون پدیدار میشوند.
در محور اول، چون خاستگاه ناهنجاریهای فردی را فرهنگ و نیز فقر اقتصادی تشکیل میدهد، تلاش اصلی دین از بین بردن این زمینههاست و با رشد فرهنگی و شکوفا کردن اقتصاد جامعه، آن زمینهها از بین میرود. اما نوع دوم از آسیبهای اجتماعی بهصورت گروهی و حزبی پدیدار میشود.
خاستگاه چالشهای اجتماعی را باید در عدمتأمین حقوق و بیتوجهی نهاد سیاسی به خواستههای اجتماعی مردم جست و جو کرد که عمده زمینه این نوع پدیدهها را در 2محور میتوان بررسی کرد:
1- عدالت اجتماعی: اگر جامعه، بهویژه نهاد سیاسی، نسبت به تأمین حقوق اجتماعی مردم بیتفاوت باشد یا در زمینههایی مانند فراهم آوردن و توزیع امکانات عمومی بین اقشار جامعه تبعیض قائل شود، زمینه خیزش و ناامنی اجتماعی نیز از همین جبهه پدیدار میشود. دین با استقرار عدالت در تمام این محورها، زمینه این ناامنی را از بین میبرد.
2- آزادیهای اجتماعی: اگر نهاد سیاسی یا هر قدرت دیگری، آزادیهای اجتماعی را محدود ساخت، مشارکت مردم را در امور خود برنتافت و تلاشهای اجتماعی و گروهی و احزاب را متوقف یا محدود ساخت، زمینه انواع ناامنی و چالشگری را موجب شده است. دین با استقرار نهاد سیاسی در جامعه، زمینه مشارکت مردم را در امور اجتماعی فراهم میآورد. نظام دینی چون متکی بر مردم است، هیچ گاه از آزادیهای اجتماعی در هراس نخواهد بود. بدین ترتیب دین با استقرار عدالت اجتماعی و آزادی اجتماعی، زمینه چالشگریها را از بین میبرد زیرا نهاد سیاسی دینی که پایگاه آن مردم هستند، از پشتوانه امنیت و اقتدار ملی در جامعه برخوردار است.
ج) اقتصادی:
در تمام جوامع بشری، بنیان زندگی را اقتصاد شکل میدهد. زندگی مادی انسان، ناگزیر از بهرهوریهای گوناگون از مواهب مادی الهی است. اقتصاد بیمار باعث انواع ناامنی و ناهنجاری و به خطر افتادن عزت و کرامت جامعه میشود.
فقر و نابسامانی اقتصادی، ضربه اصلی را به فرهنگ و باورهای دینی عموم مردم وارد آورده و ایمان افراد ضعیف را متزلزل میسازد. برخورد دین با آسیبهای جبهه اقتصادی، بسیار آشکار است. دین، یک مرام آخرتنگر که بیتوجه به زندگی و معاش دنیوی باشد، نیست. دین در نگرش واقعگرای خویش، هم به تولید و هم به توزیع سرمایه و نیز دانش و فناوری و همین طور مهار سرمایههای کلان توجه شایان دارد. دین در عین اینکه به تولید تشویق میکند، با وضع مقررات، در جهت تعدیل سرمایه، قدم برمی دارد. همچنین جامعهای که دین در آن مستقر شده است، در تکنولوژی، وابسته به دیگران نخواهد بود.
د) سیاسی:
نهادهای سیاسی بر 2گونهاند:
گونه اول، نهادهای سیاسی غیرمردمی، همچون الیگارشی و آریستوکراسی هستند. این طیف از آنجا که از پایگاه مردمی برخوردار نیست، همواره از ناحیه چالشهای سیاسی تهدید میشود. این نوع نهادهای سیاسی که شاخصههای دیگر آنها، فقدان امنیت و عدماستقرار نهادهای قانونی اجرایی و نیز ایجاد تفاوتها و ناهنجاری در قانونگذاری و نظام قضایی و نیز ناهنجاری در نظام مدیریتی و... هستند، همانگونه که در استقرار نظام سیاسی ناکام هستند، در استقرار امنیت ملی نیز ناکارآمد خواهند بود.
گونه دوم، نهادهای سیاسی مردمی هستند. این نوع نهادها هر چند تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند، در این اصل که از پایگاه مردمی بهره میبرند، مشترکند. این نوع نهاد سیاسی که دمکراسی نامیده میشود، مردم را در شئون مختلف سیاست مشارکت میدهد و چون برخاسته از متن مردم است، در حقوق اجتماعی مردم هیچگونه کاستی پدید نمیآورد.
هـ ) نظامی:
هیچ نهاد سیاسی در تأمین امنیت و اقتدار ملی، بینیاز از قوه قهریه نیست. هر چند بیشتر نهادهای سیاسی، تنها راه امنیت عمومی را ابراز خشونت میپندارند اما امروزه این فرهنگ در بین عموم یا بیشتر نظامهای حکومتی پذیرفته شده که برای تأمین امنیت، باید قدرت نظامی را افزایش داد و در برابر چالشهای داخلی و تهدیدهای خارجی به ستیز برخاست.
هیچگونه کاستی پدید نمیآورد.
هـ ) نظامی:
هیچ نهاد سیاسی در تأمین امنیت و اقتدار ملی، بینیاز از قوه قهریه نیست. هر چند بیشتر نهادهای سیاسی، تنها راه امنیت عمومی را ابراز خشونت میپندارند اما امروزه این فرهنگ در بین عموم یا بیشتر نظامهای حکومتی پذیرفته شده که برای تأمین امنیت، باید قدرت نظامی را افزایش داد و در برابر چالشهای داخلی و تهدیدهای خارجی به ستیز برخاست.
پاشنه آشيل گسترش تامين اجتماعي بعنوان حقي همگاني
حساب هاي قرض الحسنه و هدف گمشده
توسعه و اجراء توانبخشي
خرافات
مقدمه
کلمه خرافات همواره با زمینه سیاسی و اجتماعی هر کشور پیوند دارد به همین جهت ارائه تعریف دقیق از آن به سختی امکانپذیر است. خرافه را هر نوع عقیده نامعقول و بیاساس تعریف کردهاند. حقوقدانان نیز برای تمایز قایل شدن بین خرافات از دیگر باورها به مفهوم انسان معقول متوسل میشوند و بر این اساس خرافه چنین تعریف میکنند: هر عقیده و عملی که آدمهای معقول و تحصیل کرده آن را خرافی میشناسند.
استعمال لفظ خرافه نسبی است و به زمان و مکان بستگی دارد. چنان که اروپایی قرون وسطی غرق در عقایدی بود که امروز خرافی شناخته میشوند. دنیای آن زمان پر بود از جادوگران ، دیوها و پریها. پزشکی آنان با جادو آمیخته بود و معجزه برای آنان یک پدیده روزمره بود. در مقابل ، برخی عقاید که آن زمان خرافات شناخته میشد، مثلا زمان آبستن باید خود را در معرض محرکات خوشایند قرار دهند تا فرزند تندرست داشته باشند.
انواع خرافات
· یکسری از خرافت بخشی از نظام باورهای مشترک اجتماعی هستند مثل باور به خوش شانسی یا بدشانسی ، فال زدن و...
· طبقه دیگر از خرافات ، تجربههای غیبی مانند ادراک فراحسی و اعتقاد به نیرو و توانایی ذهن در حرکت دادن اشیا میباشد.
· نوع دیگر خرافات شخصی است و آن باورها و رسومی است که یک فرد شخصا و برای خود ابداع کرده و بر این باور است که برای موفقیت در کارها یا پیشگیری از یک خطر به یکسری اعمال دست بزند. مثلا به هنگام نوشتن باید با قلم معینی شروع کند و یا وسایل میز به طرز خاصی آرایش یابند.
منشا و علت ایجاد خرافات
اگر خرافات حاصل اشتباه در ادراک ، حافظه یا قضاوت باشد اصلاح آنها باید کار سادهای باشد. یا اگر خرافات ناشی از فشارهای اجتماعی باشد باید از بین رفتن این فشارها ، خرافات نیز از بین بردند اما واقعیت این است که مردم به سختی دست از افکار خرافی برمیدارند و سرسختانه به آنها چسبیدهاند به همین جهت احتمال میرود خرافات ، ریشه در درون شخصیت افراد داشته باشد.
اسپینوزا درباره خرافات و عدم قطعیت مینویسد: اگر آدمیان قواعد مشخصی برای اداره امور زندگی خود در اختیار داشتند و یا بخت همیشه با آنها یار بود، هرگز به خرافات روی نمیآوررند. اما چون اغلب به مشکلات برمیخورند که قواعد موجود پاسخگوی آنها نیست، بین ترس و امید سرگردان شده و سخت زود باور میشوند.
سیر تحولی و رشد
با توجه به مطالب بالا ، لازم میآید که پژوهشهای نظامداری در اینباره انجام گیرد. مثلا آیا روز سیزدهم ماه واقعا روز نحسی است یا نه؟ به این منظور میتوان مثلا تعداد تصادفهایی را که در این روز بخصوص در مقایسه با روزهای دیگر اتفاق میافتد بررسی کرد و اگر تعداد آنها در این روز نسبت به روزهای دیگر بیشتر بود، نتیجه گرفت که این عقیده صحیح است.
اما باید به این واقعیت مهم توجه کرد که باورها و عقاید ، فقط چیزهایی نیستند که درون سر قرار داشته باشند، بلکه آنها بر رفتار ما تاثیر میگذارند. مثلا اگر مردم ایمان راسخ داشته باشند که سیزدهم ماه ، روز نحسی است همین اعتقاد ، در رفتار آنها تاثیر گذاشته و آنها را در آن روز بخصوص ، حساستر ، مضطربتر و مرددتر ساخته و احتمال تصادفات در تمام این شرایط بالاتر میرود.
چشم انداز آینده بحث
شواهد در حاضر حاکی از آن است که وقتی امکان کنترل محیط کمتر میشود گرایش مردم به خرافات بیشتر میشود. وقتی افراد احساس میکنند که نمیتوانند برای شرایط زندگی خود که از آن راضی نیستند کاری یا تغییری انجام دهند به افکار و عقاید خرافی متوسل میشوند. تحقیقات نشان میدهند که انواع رفتارهای خرافی در طبقه پایین اجتماع ، افراد دارای سطح هوشی و تحصیلاتی پایین و آنهایی که در محیط خانوادگی خود دارای والدین مستبد و انظباط خشن هستند، بیشتر دیده میشود. راه حل نهایی که اغلب برای مبارزه با رفتارهای خرافی پیشنهاد میشود آموزش و پرورش مردم است.